۹ درس آموزنده درباره رهبری که میتوانید از فیلمها بیاموزید
فارغ از اینکه رهبر یک گروه در نقش مدیرعامل یا ناظر ارشد باشد، میتوان گفت موفقیت و فرهنگ یک کسبوکار از بالاترین سطح تا پایینترین آن، به وسیله رهبری تعریف میشود. اگرچه برخی از افراد، راحتتر مسئولیت یک کار را نسبت به بقیه برعهده میگیرند، اما همیشه باید در نظر داشته باشیم که درسهای جدید و مهمی برای آموزش و یادگیری وجود دارند.
حتی اگر کلاس این دروس در روم باستان یا در بورس اوراق بهادار نیویورک یا حتی در جوار تخت آهنین وستروس برگزار شده باشند! خوشبختانه بسیاری از آنها در فرهنگ عامه قابل مشاهده هستند. بنابراین اگر ناگهان دیدید که زمام قدرت را در محل کار خودتان در دست دارید یا مشغول آمادهکردن خود برای شغلی در مدیریت هستید، به این درسهای معروف در مورد اینکه چگونه یک رهبر عاقل باشید، توجه کنید.
۱. نحوه برقراری ارتباط مؤثر را بدانید
ارتباط قوی یکی از اجزای کلیدی یک سازمان موفق است. دانستن چگونگی برقراری ارتباط مؤثر این اطمینان را به شما میدهد که اطلاعات مهمی را به دست میآورید، به آنها عمل میکنید و در مقابل، میتوانید دستورالعملهای خود را نیز به افراد دیگر منتقل کنید.
مثال: ماکسیموس دکیموس مریدیوس در فیلم گلادیاتور
در ۲۰ دقیقه اول فیلم گلادیاتور ساخته ریدلی اسکات، ماکسیموس (با بازی راسل کرو) رهبری مؤثر و آرام را نشان میدهد. این موضوع بر توانایی او در برقراری ارتباط شفاف با افسران نبرد اشاره دارد و سپس با یک سخنرانی مهیج به آنها انگیزه میدهد. او حتی وقتی که ارتباطات سنتی در دسترس نیست، یک علامت از پیش تنظیمشده را برای سواره نظام خود جهت ورود به صحنه نبرد، طراحی میکند.
ماکسیموس یک نمونه کامل از رهبری است که میتواند دیدگاه و استراتژی خود را به دیگران منتقل کند و برای سازمانی که نماینده آن است، به یک پیروزی مهم استراتژیک دست یابد.
۲. همیشه یک نمونهی خوب برای تیم خود باشید
یک مدیر خوب همیشه در ذهنش خصوصیاتی را که دوست دارد در تیم خود ببیند، مجسم خواهد کرد. این به معنای آن است که باید اولین کسی باشید که وارد دفتر کار میشود و همچنین آخرین نفری باشید که آنجا را ترک میکند. از طرفی دیگر به این معنی است که وقتی آمادگی انجام کاری را ندارید، هرگز از یک کارمند نخواهید آن کار را برای شما انجام دهد.
مثال: ند استارک در فیلم بازی تاجوتخت
در همان قسمت اول، ند موظف به محکومکردن یک مجرم به مرگ است. اما به جای واگذارکردن این کار وحشتناک، خودش اعدام را اجرا میکند. همانطور که او به پسرش برن میگوید: «کسی که حکم صادر میکنه، باید شمشیر بزنه».
با توجه به این رفتار ند استارک، میتوان نتیجه گرفت که ند رهبری است که به پیروان خود وفاداری زیادی دارد. تمایل او به قدمبرداشتن و انجام کارهای دشوار، باعث جلب احترام اطرافیانش به او میشود.
۳. نحوه مدیریت کردن سطوح بالاتر را هم مانند ردههای پایین یاد بگیرید
بسیاری از مدیران میانی، خود را پلی بین مدیریت اجرایی یا مدیران ارشد و کارمندان فروش میدانند. این به آن معنی است که آنها باید در مراقبت از مدیریت مافوقهای خود (مدیران ارشد) و همچنین تیم خود، ماهر باشند. شاید ایجاد تعادل بین این دو دشوار باشد، اما رهبران خوب میدانند چه موقع باید عقبنشینی کنند و چه موقع باید رو به جلو حرکت کنند.
مثال: دیک وینترز از سریال گروه برادران
سرگرد دیک وینترز در زندگی واقعی، چندین کتاب پرفروش در زمینه رهبری نوشته است. اما شاید بیش از همه بهخاطر بازی دامین لوئیس در نقشش، در مینیسریال گروه برادران در زمان جنگ شناخته شده باشد. در یک قسمت از فیلم، با اتمام درگیریها، یک فرمانده ارشد آنها را به یک مأموریت بیهدف و خطرناک میفرستد. وینترز مخفیانه به مردان خود میگوید كه به جای این کار، مقداری غذای گرم بخورند و بخوابند. سپس به فرمانده گزارش كنند كه علیرغم تلاش آنها، این مأموریت ناموفق بوده است. او میفهمد که پاداشها، ارزش ریسککردن را ندارند و تصمیم میگیرد که رفاه و روحیه افراد خود را در اولویت قرار دهد. این تصمیم را میتوان مدیریت تخصصی از یک فرد برجسته دانست.
۴. اطمینان ایجاد کنید که به موفقیت بهدستآمده، پاداش خواهید داد
انگیزهدادن به کارمندان، بهویژه کارمندان با مهارت بسیار بالا، پیچیدهتر از بردن آنها به رستوران پس از موفقیت در یک پروژه است. اما مزایای پاداشدادن به کارگران را در صورت عملکرد خوب، نباید دستکم گرفت. کارمندان همیشه وقتی احساس میکنند از تلاشهایشان قدردانی میشود، واکنش مثبتی نشان میدهند؛ زیاد فرقی ندارد که این حرکت کوچک یا بزرگ باشد، قدردانی برای آنها مهمتر است.
مثال: جردن بلفورت در فیلم گرگ والاستریت
با وجود اینکه ما از شما نمیخواهیم مانند جردن، هر زمانی که تیم مالی شما به هدف ماهانه میرسد تجمعات باشکوه و پرزرق و برقی را برگزار کنید، ولی هیچکس نمیتواند جذابیت پاداشهای این شخصیت را - با بازی لئوناردو دیکاپریو - به کارکنانش، انکار کند.
در نتیجه، همانطور که در کل فیلم دیده میشود، یک نیروی کار وفادار حاضر میشود برای رئیس کاریزماتیک و قدرشناس خود، دست به سختترین کارها بزند.
۵. کارمندان خود را توانمند کنید
کارکنانی که بهسادگی به آنها گفته میشود چه کاری را انجام دهند و چگونه آن را انجام دهند، هرگز بهعنوان یک حرفهای، رشد نخواهند کرد. یک رهبر خوب به اعضای تیم خود ابزاری برای موفقیت میبخشد و سپس آنها را با پشتیبانی و بازخورد، تشویق میکند تا راهحل خود را پیدا کنند.
مثال: تونی آماتو در فیلم هر یکشنبه
در انتهای فیلم «هر یکشنبه» محصول سال ۱۹۹۹ که در آن آل پاچینو نقش مربی فوتبال آمریکایی به نام تونی آماتو را بازی میکند، او به تیم خود میگوید: «شما باید به آدم کنارتون توجه کنید و کسی رو ببینید که یک سانت از شما جلوتره».
او با تأکید بر توانایی بازیکنان برای یافتن راهحل خود، نشان میدهد به آنها اطمینان دارد و آنها میتوانند از چالشهای خود عبور میکنند. در واقع او بر این باور بود که اگرچه میتواند تاکتیکها را به آنها بگوید و در زمین سازماندهی کند، ولی وظیفه آنها است که کار اصلی را انجام دهند.
۶. به درستی استخدام کنید و یک تیم خوب تشکیل دهید
البته شما میتوانید بزرگترین رهبر جهان باشید اما باز هم به تیمی نیاز دارید که صلاحیت داشته باشد و قادر به انجام وظایف مورد نظر باشد. به همین دلیل است که استخدام افراد مناسب از اهمیت ویژهای برخوردار است. این الزاما به این معنی نیست که تنها کسی را با بهترین درجه یا با بیشترین تجربه استخدام کنید. یک رهبر خوب میتواند نقاط قوت و ویژگیهایی را تشخیص دهد که دیگران قادر نیستند. این رهبران میتوانند درک کنند که بهره بردن از خروجی اتحاد یک تیم، بیشتر از خروجی مجموع بخشهای آن بهصورت مجزا خواهد شد.
مثال: گریمز در سریال مردگان متحرک
گریمز با بازی اندرو لینکلن در سریال مردگان متحرک، یک رهبر زیرک است که این سبک مدیریتی خود را چندینبار در طول این مجموعه به کار گرفته است. او قاضی زیرکی است، هرگونه اضافهشدن احتمالی به گروه خود را با 3 سؤال کلیدی ارزیابی میکند و میسنجد که آیا آنها به نفع سازمان عظیم او خواهند بود یا خیر. در نتیجه، شانس بقای گروه او با استفاده از مهارتهای منحصربهفردی که هر عضو جدید به همراه میآورد، تقویت میشود.
۷. با نشاندادن و پذیرفتن اشتباهات، فروتنی خود را نشان دهید
یکی از تصورات اشتباه در مدیریت آن است که از رهبران یک تیم نباید خطایی سر بزند. اما در واقعیت ممکن است در طول مسیر اشتباه کنید. آنچه بیشتر اهمیت دارد، نحوه برخورد شما با اشتباهتان است. به یاد داشته باشید که پذیرفتن اشتباه و عذرخواهی، بهعنوان ضعف شما شناخته نمیشود. درصورتیکه مسئولیت خطای خود را برعهده بگیرید، اعضای تیم تمایل بیشتری برای بخشش شما خواهند داشت و بهعلاوه میتوانید از اشتباه خود در جهت بهبود روند مسیر، درس بگیرید.
مثال: بروس وین یا همان شخصیت بتمن در شوالیه تاریکی
شکست و مقابله با اشتباهات، یک موضوع کلیدی در فیلمهای سهگانه شوالیه تاریکی کریستوفر نولان است. در قسمت سوم این فیلم، وین که زخمی و شکستخورده در زندان به حال خود رها شده است، مجبور به مقابله و پذیرفتن اشتباهات خود میشود. بتمن تنها پس از نشاندادن تواضع و فروتنی خود، توانست سرپا شود و عاقلتر و قویتر از قبل، به صحنه برگردد. همانطور که پدرش در ابتدای قسمت اول به او گفت: «ما شکست میخوریم تا یاد بگیریم که چگونه خودمان را جمع کنیم و بالا بکشیم».
۸. بهعنوان یک رهبر، به ندای درونتان اعتماد کنید
تعداد بیشماری کتابچه راهنمای تئوری مدیریت، کتابهای منابع انسانی و کتابهای خودسازی وجود دارند که میتوانید به آنها مراجعه کنید. اما بهترین رهبران یاد میگیرند که به غرایز خود اعتماد کنند. اگرچه این امر با دانش و تجربه راحتتر حاصل میشود، اما آنچه شما را از دیگران متمایز میکند، توانایی دیدن یا فهمیدن چیزهایی است که شاید آنها نداشتهاند. از اینکه طبق آنچه غریزه به شما می گوید عمل کنید، نترسید.
مثال: راگنار لاثبروک در سریال وایکینگها
جنگجوی وایکینگها یعنی راگنار، با بازی تراویس فیمل در سریال حماسی و تاریخی وایکینگها، تجسم یک رهبر است که برای رسیدن به اهدفش بر اساس غرایز خود عمل میکند. در فصل اول، او از کمبود تخیل سردار خود، ارل هارالدسون که ترجیح میدهد اوضاع را ایمن سازد و به شرق حمله کند، سرخورده می شود. با اینکه راگنار متقاعد شده است که در غرب ثروت و سرزمینهای کشفنشدهای وجود دارد، از خواستههای ارل سرپیچی کرده و در نهایت به انگلیس و فرانسه حمله میکند. سپس او در این راه به معروفترین و قدرتمندترین پادشاه اسکاندیناوی تبدیل می شود.
۹. دست از یادگیری برندارید؛ شما همهچیز را نمیدانید
یکی از مهمترین درسهایی که بهعنوان یک رهبر میتوانید یاد بگیرید این است که قبول کنید شما قادر مطلق نیستید. مدیران خوب، با متخصصان هر موضوعی مشورت میکنند و حتی میدانند چه وقتی در یک سناریو مشخص، یک قدم به عقب برگردند. این یک کمبود و ناتوانی در رهبری نیست بلکه یک آموزش و توسعه مهارتها است. هیچکس نمیتواند در همهچیز خبره باشد پس وانمود نکنید که شما همه فن حریف هستید.
مثال: جکی تلر در سریال پسران هرجومرج
در اوایل سریال پسران هرجومرج، پادشاه تبهکار جکس با بازی چارلی هونام، با وجود دوستداشتن و احترام به ناپدریاش، قدرت را از او میگیرد. در نتیجه او از اعضای ارشد باشگاه، بهخصوص عضو بنیانگذار یعنی بابی، مشاوره میگیرد و به آنها اطمینان میکند. تمایل او به گوشدادن و یادگیری از مشاوران باتجربهتر به نفع او است. ولی هنوز آنقدر قاطع است که میتواند براساس توصیههایی که دریافت میکند، تصمیم خودش را بگیرد.
جمعبندی
همانطور که میبینید، درسهای رهبری فقط برای دانشجویان مدیریت کاربرد ندارند، آنها اغلب در کار بهطور مداوم یاد گرفته میشوند. همانطور که در نکته آخر گفته شد، هرگز یادگیری را متوقف نکنید؛ حتی در مورد هنرِ رهبری. این چیزی است که موفقترین رهبران جهان میدانند و به آن عمل میکنند و شما نیز باید این کار را انجام دهید.
نظر شما چیست؟ آیا هیچ درس رهبری کلیدی دیگری وجود دارد که بخواهید با ما به اشتراک بگذارید؟ آن را در قسمت دیدگاهها بنویسید.
منبع: careeraddict.com
دیدگاه