چطور نگذارید استرس مدیرتان، شما را نیز دچار استرس کند؟
آیا استرس مدیرتان به حداکثر درجه خود میرسد، شما را نیز با گرفتاری مواجه میکند؟ امروزه پدیده استرس اپیدمی میان مدیران و رهبران محسوب میشود و این مسئله باعث شده که افراد زودتر از قبل دچار فرسودگی شغلی شوند. همه ما دلایل این موضوع را میدانیم مانند تغییر سریع فضای اقتصاد، سرعت فناوری، کار شبانهروزی بدون کمترین وقفه (۲۴ ساعت روز و ۷ روز هفته). این عوامل تحت فشار قرار گرفتن را زیاد میکنند. در بلندمدت کارهای زیادی انجام میدهیم که مدیران (و حتی شما را) را دچار سندرم قربانی (Sacrifice Syndrome) میکند (نویسنده در مقاله دیگری این سندرم را چنین مشخص کرده: رهبری مسئولیتهای زیادی میطلبد و به دلیل این که اثرگذاری و قدرت هسته اصلی ویژگیهای رهبری را شکل میدهد، در نتیجه مدیران استرس زیادی را تجربه میکنند).
استرسهای زیادی از سوی افراد دیگر به ما وارد میشود. مدیری که با آگاهی از هوش هیجانی افراد خود را هدایت میکند، با ایجاد تیمی عالی، به افرادی که به دلیل استرس دچار بدخلقی، تردید و تشویش میشوند، انگیزه میدهد. امکان دارد در حال حاضر مدیرتان بیش از حد شما را زیر نظر داشته باشد و یا در حالت بدتر هنگامی که بیشترین نیاز را به او دارید، در دسترس نباشد.
در این حالت اتفاقی که میافتد این است که با ظاهر شدن مشکلات واقعی، شما نیز دچار استرس میشوید و به معنای واقعی احساسات منفی مدیر را نیز دریافت کرده، انگیزه خود را از دست داده یا خسته و حتی عصبانی میشوید. دوست دارید از دفتر کار بیرون بیایید، در صورتی که قادر به این کار نیستید، نقش و سهم خود را به خاطر بیاورید و صبر پیشه کنید. در این لحظه مهمترین نکته احیای خودتان است.
وقتی مدیر دچار استرس میشود، به سرعت میتواند این استرس را به اعضای تیم نیز انتقال دهد. دلیل این موضوع مسری بودن ماهیت احساسات است. استرس مانند شعلههای آتش میان افراد پخش میشود و زمانی که یکی از اعضا (مانند مدیران) بر سرنوشت ما کنترل داشته باشند، سرعت آن افزایش نیز پیدا میکند. دلیل دیگری که استرس مدیر به استرس گرفتن ما منجر میشود این است که بسیاری از ما در نقطه نزدیکی از استرس وارد کردن به خودمان قرار داریم. همچنین برای مدتهای زیادی، موضوعات زیادی را قربانی یا رها کردهایم و شکستهای (آثار) آن نیز مشخص است. زمان زیادی طول نمیکشد که این موضوعات ما را در موقعیت بدی قرار دهد.
یک داستان واقعی
کمتر از دو سال پیش، آقای ناتان برای وارد شدن به سطح مدیریت ارشد، بسیار نگرانی داشت. از دیگران شنیده بود که مدیر جدید آقای ژئوفری (Geoffrey) آدم سخت گیری است، اما ناتان پیش از این نیز کار با مدیران سخت گیر را تجربه کرده بود. ناتان همچنین احساس میکرد که از تلاش برای رسیدن به ردههای بالا خسته شده است. او در طول این مدت، برای رسیدن به این جایگاه زحمتهای زیادی کشیده بود، اما آیا واقعا این همان موقعیتی بود که انتظارش را میکشید؟ در طول اولین ماه کاری در شرکت، ناتان دو نکته را متوجه شد: اول، قبل از این که موقعیت جدید خود را شروع کند به اندازه کافی انرژی نداشت. دوم، ماه عسل (شیرینی این موقعیت شغلی) او قبل از این که از آن لذت ببرد به پایان رسیده بود. در طول مدت ژئوفری او را زیر نظر داشت. کارهایی که انجام داده بود، درست نبود. ابتدا، فکر میکرد که این اشتباه از سمت اوست و باید تلاش زیادی با سرعت بیشتری داشته باشند. او این کار را انجام داد، اما نتیجهای در بر نداشت. ژئوفری لحن تندی داشت و همیشه عصبانی به نظر میرسید. علی رغم مدت زیادی که در صنعت مورد علاقه خود سپری کرده بود و در شرکتی فعالیت میکرد که آن را تحسین میکرد، دیگر این ویژگیها را در شرکت نمیدید. در سال پیش رو ناتان دیگر خسته شده بود. او میخواست به خانه برگردد و این کار را ترک کند. ناتان به بیماری ژئوفری دچار شده بود، و به نظر راه حلی نیز وجود نداشت.به نظر میرسید که ناتان و اعضای تیم دیگر نگران چیزی بجز نتایج کوتاه مدت نبودند.
این مساله در مدیرانی که استرس خود را بروز میدهند، به مشکل دیگری تبدیل میشود که این مدیران عامل اصلی آن نیستند. مادامی که مدیران بر روی مسائل خود متمرکز میشوند، زمانی را برای کمک به شما صرف نمیکنند تا با مهمترین بخش کار ارتباط برقرار کنید. یکی از بهترین اهداف سازمان میتواند انگیزه دادن به شما باشد و یا دیدگاه امید بخشی از آینده را برای ادامه فعالیتتان ارائه دهد. این دقیقا همان حسی بود که ناتان به آن نیاز داشت تا با تاثیرات فرسودگی شغلی خود مبارزه کند، اما در سازمان او چنین هدفی وجود نداشت.
در چنین شرایطی و با این وجود که استرس اپیدمی است که مدیران آن را به ما انتقال میدهند، چه کاری باید انجام دهیم؟ اجازه دهید با توضیح کارهایی که نمیتوانید انجام دهید شروع کنیم. شما نمیتوانید رفتار مدیر را تغییر داده و یا واکنش او به استرس را تنظیم کنید. این که یاد بگیریم چگونه با فشار کار کنار بیاییم، یک مساله شخصی است. اگر مدیر شما با وضعیت دشواری مواجه شده، بهترین عملکردتان و یا تحویل زود پروژهها و تعهدات کمکی نخواهد کرد. البته کار خود را به بهترین نحو انجام دهید، اما انتظار معجزه نداشته باشید.
آنچه که باید انجام دهید این است که بر روی رفتار خود کار کنید. اینکه چگونه میتوانید بر روی رفتار خود متمرکز شده و به نتایج دلخواه برسید را در ادامه مطلب مطالعه میکنید.
ابتدا باید همه تلاش خودتان را انجام دهید تا دلیل فرسودگی شغلی مدیر را بدانید، سپس به دنبال همدلی باشید. همدلی توانایی منحصر انسان است که واقعیت دیگران را درک میکند. خیلی مهم است که زمانی را برای درک و تشخیص وضعیت احساسی مدیر خود در نظر بگیرید. در دیدگاهی درگیر شوید که به طور آگاهانه بتوانید دنیا، حوادث و خودتان را از طریق چشمهای مدیر ببینید. همدلی یکی از شایستگیهای کلیدی هوش هیجانی است.
این همان کاری بود که ناتان انجام داد. وی برای درک مدیر خود این آگاهی را به دست آورد، و از موضع تدافعی و خشم دیدگاه خود را تغییر داد. او تلاش کرد تا تصویر کلی را ببیند، چالشهایی که مدیر در تضاد تیم و هیئت مدیره سختگیر روبرو می شد. به تدریج او متوجه شد که به همراه مدیر خود ژئوفری بخندد و در مورد زندگی شخصی و خانوادهاش با او صحبت کند.
همدردی با فردی مانند ژئوفری آسان نبود، زیرا موضع طبیعی ما تدافعی است، نه بر اساس همدلی و حتی میتواند خشونت آمیز باشد. اما اگر همدلی را بتوانید احساس و بیان کنید،
الف) مدیرتان این موضوع را درک کرده و این مساله میتواند به او نیز کمک کند
ب) شما نیز قادر خواهید بود تا با رفتار بد مواجه شوید، و همانطور که میدانید این مساله اوست و نه شما.
در تناقض با این مورد، زمانی که ناتان به مدیر استرس زای خود تکیه کرده بود، به آرام شدن وی کمک میکرد. همدلی همچنین باعث میشود تا آسان تر بتوانید فاصله احساسی مناسبی را با مدیر ایجاد کنید. این مساله کمی به تدبیر نیاز دارد، چرا که شما نمیتوانید رابطه خود را با او قطع کنید. بر خلاف این موضوع باید به طور مداوم بر واکنشهای خودتان نظارت داشته باشید و با صرف تلاش بتوانید واکنش احساسی خود را کنترل کنید. بررسی کنید تا مرز روانشناختی نفوذ ناپذیری که شما را از مدیر جدا میکند، پیدا کنید. کدام بخش استرس و نوع منفی آن، به او تعلق دارد و کدامیک از آن نیز متعلق به شماست؟
مهمتر از همه این که شما باید استرس خودتان را در کار و یا خانه خوب زیر نظر بگیرید. این که واقعا حالتان چطور است؟ به روابط خود در کار و خانه دقت کنید. آیا بداخلاق، تندمزاج، بیقرار بوده و یا رفتار زننده دارید؟ ما اکثر اوقات این طور رفتار میکنیم. و این نوع رفتار(به ویژه در خانه) نشانههای خوبی از وجود مشکل است. اگر احساس میکنید که با مشکلاتی روبرو میشوید، و یا وارد مراحل پیش فرسودگی شغلی میشوید، باید کاری انجام دهید. برای احیای خود وقتی را آزاد کنید. و خود را فریب ندهید که یک مسافرت میتواند تجدید قوای شما را در پی داشته باشد. استراحت تابستان سال پیش را به خاطر دارید؟ به نظر میرسد که خیلی وقت پیش این استراحت را داشتید، این طور نیست؟ با همه نوع استرسی که امروزه با آن مواجه هستیم، تجدید قوا باید جز کارهایی همیشگی ما باشد، نه صرفا یک رویداد.
میدانیم تنها چیزهای محدودی وجود دارند که برای همه افراد کارکرد داشته باشند، مانند خندیدن به همراه همکاران (نه به مدیر!)، فعالیتهای تفریحی خارج از محیط کار، ورزش، ارتباط دوستی و تعیین اولویتهای سلامتی. واضح است که ذهن آگاهی (دورههایی که به منظور کاهش استرس مسائل شغلی، خانواده و زندگی انجام میشود) تاثیر عمیقی بر توانایی افراد به منظور حفظ آرامش و مدیریت استرس دارد. این دوره رو به رشد است، زیرا همه ما استرس را تجربه میکنیم. در حال حاضر، یکی از محققان شناخته شده ذهنآگاهی، آقای یان کابات-زین (Jon Kabat Zinn) استاد دانشگاه ماساچوست و آقای مایکل بایم (Michael Baime) استاد دانشگاه پنسیلوانیا افراد زیادی را از طریق دورههای ذهنآگاهی بر اساس برنامه کاهش استرس آموزش دادهاند که در آن افراد عادی یاد میگیرند چگونه تمرینهای تنفس عمیق و مدیتیشن خودآگاهی خود را نسبت به استرس افزایش دهند.
شما همچنین دوست دارید با تصور این که چه چیزی را در کار، با مدیر خود و احتمالا در خانه داشته باشید، حس امیدواری را لمس کنید. این موضوع خیلی ساده به نظر میرسد، امیدواری برای انسان طبیعی بوده و با گذشت زمان به افراد کمک میکند تا بار استرس را کم کنند. سعی کنید به چیزی که تمایل به احساسش دارید و دلیل دوست داشتن آن توجه کنید. این موضوع به شما کمک میکند تا نسبت به واکنشهای خودتان خوشبین بوده و ذهنیت خوبی داشته باشید. این موضوع نیازمند خودآگاهی و کنترل احساسات یعنی دو مهارت اصلی هوش احساسی است.
و اما ماجرای ناتان؟ او همچنان کار میکند، علی رغم این که در طی این چند ماه تغیری رخ نداده است. بعد از یک سال او به این نکته پی برد که باید خودش را پیدا کند، چرا که به دوگانگی و فرسودگی شغلی دچار شده بود. ناتان اولویت های خود را تغییر داد، اما متوجه شد که اول باید ذهنیت خود را تغییر میداد. با ثبت نام در دوره آموزشی ذهنآگاهی (mindfulness) یاد گرفت که افراد چگونه میتوانند واسطه باشند و در این موضوع نقش داشته باشند. با شروع گفتوگوهای خانوادگی دیگر تنهایی را احساس نمیکرد و حس بهتری پیدا کرده بود. متاسفانه ژئوفری همچنان در مسیر قبلی قرار داشت، او نتوانست کنترلی بر احساسات خود داشته باشد و تمام شرکت نیز تحت تاثیر این موضوع بودند.
منبع: hbr.org
شما این جلسه از مدیریت استرس را مطالعه کردهاید.
برای ثبت این جلسه و مطالعه کامل دوره، وارد شوید.
دیدگاه