داستان سرایی؛ هر آنچه که باید درباره داستان سرایی سازمانی بدانید
- داستان سرایی چیست؟
- چرا باید از داستان سرایی استفاده کرد؟
- مؤلفههای یک داستان خوب برای داستان سرایی چیست؟
- روند شکلگیری مهارت داستان سرایی در بازاریابی و پیادهسازی نهایی
- داستان سرایی سازمانی
- تاثیر داستان سرایی بر موفقیت یا شکست رهبری شما
ماهیت واژه داستان، ریشه در تاریخ باستان دارد؛ جایی که بشر برای انتقال مفاهیم به روی دیوار غارها حکاکی میکرد. با شنیدن این واژه در ذهن اغلب ما، دو معنا نقش میبندد؛ ۱- داستان به عنوان شاخهای از هنر ۲- داستان به عنوان ماجرایی که در محافل صمیمی نقل میشود. اما در این متن، هیچکدام از این دو معنا مد نظر نیست.
جک ولش، مدیرعامل شرکت جنرال الکتریک در سالهای ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۱، در پاسخ به راز موفقیت خود، یک پاسخ میدهد: «من بلدم داستان تعریف کنم». داستان و داستان سرایی، در مدیریت سازمانها، میتواند نقش بسزایی را ایفا کند؛ که متاسفانه هنوز در جامعه ما مد نظر مدیران قرار نگرفته است. جملات در داستانها ابتدا مانند شعارهای مدیریتی هستند که امثال این شعارها را بارها و بارها شنیدهایم. بدون آن که کوچکترین کاربردی برای ما داشته باشند؛ اما با کمی آگاهی نسبت به قابلیتهای داستان، کاربردهای داستان سرایی سازمانی و حوزههای آن، پی خواهیم برد که این جملات شعار نیستند. در ادامه بررسی میکنیم که داستان سرایی چیست و چه مزایایی دارد.
داستان سرایی چیست؟
داستان سرایی یک هنر است و مثل هر هنری به خلاقیت، مهارت و تمرین نیاز دارد. داستان سرایی در بازاریابی چیزی نیست که در یک جلسه یا دوره یاد بگیرید، بلکه یک روند است که برای مسلط شدن بر آن، باید آزمونوخطا کرد. قصهگویی به یکی از عوامل مهم موفقیت در کمپینهای بازاریابی تبدیل شده است و همچنین قلب بازاریابی درونگرا محسوب میشود.
داستان سرایی فرایند روایت یک موضوع با استفاده از واقعیت، بهمنظور برقراری ارتباط با مخاطب است. برخی از این داستانها واقعی هستند و برخی بداهه، که داستانسرا به آن بالوپر میدهد تا بتواند پیام اصلی را بهتر منتقل کند. قصهها مانند یک زبان بینالمللی هستند که محرک اشتیاقاند، حس قرارداشتن در اجتماع را تقویت میکنند و از گذشته تا امروز، در تمام فرهنگها وجود داشتهاند.
چرا باید از داستان سرایی استفاده کرد؟
پس از این که متوجه شدید داستان سرایی چیست، باید درمورد اهمیت آن نیز بدانید. داستان سرایی در بازاریابی میتواند دلایل مختلفی، از جمله فروش، سرگرمی و آموزش، داشته باشد. با مطالعه راهنمای زیر به کشف و درک بیشتر این موضوع بپردازید تا در صورت لزوم بتوانید برای مخاطبانتان بهخوبی داستان سرایی کنید.
تثبیت مفاهیم انتزاعی و سادهسازی پیامهای پیچیده
گاهی فهمیدن برخی از ایدهها برای افراد دشوار میشود؛ داستان سرایی به درک مفاهیم کمک میکنند. فرض کنید که معلم ریاضی برای حل یک مسئله، مثالی از زندگی واقعی مطرح کند یا کسی برای انتقال دادههای پیچیده از مطالعه موردی استفاده کند؛ طبیعتا این کارها به درک آسانتر مفاهیم کمک میکنند.
القای حس اجتماعی به افراد
همه مردم قهرمانان قصهها را درک میکنند. همه میتوانند احساساتشان را در داستانها پیدا کنند و خوشحالی، امید، ناامیدی یا عصبانیت را با یکدیگر در میان بگذارند. حس مشترک موجود در قصهها، بین افراد گوناگون اجتماع پیوند برقرار میکند. داستانها و داستان سرایی افراد را از طریق احساس و ورای زبان، مذهب، سیاست و قومیت به هم متصل و آنها را به انسان تبدیل میکنند.
الهامبخشی و ایجاد انگیزه
ایجاد یک روایت پیرامون برند، به آن برند جنبه انسانی میبخشد و باعث میشود که افراد بیشتر با آن ارتباط برقرار کنند. تحریک احساس مشتری از طریق داستان سرایی در بازاریابی، میتواند الهامبخش باشد و همچنین حس وفاداری مشتری را تقویت کند. تعداد محدودی از برندها از تاکتیک الهامبخشی برای فروششان استفاده میکنند. قصه واقعی ایجاد برندتان را برای مشتریها تعریف کنید تا تأثیر آن را بر ایجاد اعتماد و انگیزه در خرید بیشتر آنها مشاهده کنید.
مؤلفههای یک داستان خوب برای داستان سرایی چیست؟
خوب یا بد بودن، نظر مخاطبان است؛ اما مؤلفههای انکارناپذیری برای ایجاد یک داستان سرایی سازمانی خوب وجود دارد که تجربه خوبی را، هم برای داستانسرا و هم برای شنونده، رقم میزند. مؤلفههای یک داستان خوب عبارتند از:
۱. سرگرمکننده هستند
داستان خوب علاقه مخاطب را برای فهمیدن ادامه ماجرا برانگیخته میکند.
۲. آموزنده هستند
داستان سرایی در بازاریابی باعث ایجاد حس کنجکاوی در مخاطب بیدار میشود و بر دانش او میافزاید.
۳. جهانشمول هستند
داستان سرایی خوب برای همه مطمئن است و به شرح احساسات و تجربیات مشترک انسانها میپردازد.
۴. سازماندهیشده هستند
داستان سرایی سازمانی خوب از الگوی منظم و سازماندهی پیروی میکند تا پیام اصلی بهراحتی انتقال پیدا کند و بهمرور، مخاطب به محتوا جذب شود.
۵. بهیادماندنی هستند
چه از راه الهامبخشی و چه از راه طنز، داستان خوب همیشه در ذهن مخاطب باقی میماند. در این قسمت از مطلب دریافتید مولفههای داستان سرایی چیست، در ادامه درمورد روند شکل گیری آن صحبت خواهیم کرد.
روند شکلگیری مهارت داستان سرایی در بازاریابی و پیادهسازی نهایی
۱. مخاطبتان را بشناسید
پیش از آنکه شروع به داستان سرایی در بازاریابی کنید، حتما درباره مخاطبان هدف خود تحقیق و پرسونا مشتریانتان را تعریف کنید. باید بدانید که ممکن است چه کسانی داستانتان را بخوانند یا به آن گوش دهند و قصه شما برای چه افرادی سودمند است تا بتوانید پایه و اساس داستان را بر همین مبنا بنویسید.
۲. پیام اصلی داستان سرایی خود را تعیین کنید
طول داستان شما هرچقدر که باشد، باید برای آن یک پیام اصلی تعریف کنید؛ درست مثل شالوده یک ساختمان. داستان شما درباره فروش یک محصول یا ارائه خدمات است؟ برای پاسخ به این سؤال تلاش کنید که داستانتان را در ۶ تا ۱۰ کلمه خلاصه کنید؛ اگر نتوانستید این کار را انجام دهید، یعنی اینکه هنوز یک پیام اصلی ندارید.
۳. درباره نوع داستانتان تصمیم بگیرید
برای اینکه تشخیص دهید که باید چه نوع داستانی را بگویید و چگونه داستان سرایی کنید، به این فکر کنید که میخواهید مخاطب پس از خواندن آن چه احساسی داشته باشد یا چه نوع واکنشی به آن نشان دهد. پاسخ این سؤال میتواند به شما در تعیین نوع داستان و نحوه دنبالکردن هدف آن کمک کند.
۴. برای واکنش مخاطب راهی را در نظر بگیرید
برای داشتن داستان سرایی در بازاریابی، باید واکنش مخاطبانتان را در نظر بگیرید. دوست دارید که مخاطب چه واکنشی به داستانتان نشان دهد؟ مبلغی را اهدا کند، عضو خبرنامهای شود یا محصولی را بخرد؟ این موضوع را در کنار هدف خود مشخص کنید و راه مناسبی را بهمنظور فراخوان اقدام به کار (call to action) یا فراخوان عمل برای مخاطب تعبیه کنید؛ برای مثال، اگر هدف شما تشویق به همکاری در زمینهای خاص است، میتوانید دکمهای را با عنوان «برای اشتراک اینجا کلیک کنید» در صفحه قرار دهید. (CTA بهبیان ساده، دعوت از افراد برای انجام کاری است.)
۵. رسانه مناسب داستان خود را انتخاب کنید
داستان سرایی اشکال مختلفی دارد؛ برخی از آنها خواندنی، بعضی دیدنی و برخی دیگر شنیدنی هستند. رسانه انتخابی پخش داستان شما، به نوع قصه و منابع موجود، مثل پول و زمان، بستگی دارد.
۶. داستانتان را بنویسید و آن را منتشر کنید
حال، وقت آن است که با درنظرگرفتن هسته اصلی داستان، هدف مخاطبان و CTA نوشتن را آغاز کنید؛ اینها مراحلی هستند که برای اضافهکردن جزئیات خلاقانه به داستانتان لازم هستند. فراموش نکنید که داستانتان را نشر دهید. مانند هر محتوای دیگری، «نوشتن» نیمی از ماجراست و نیمه دیگری که اهمیت دارد، «انتشار» آن است.
بسته به نوع رسانه انتخابی، باید حتما داستانتان را در شبکههای اجتماعی انتشار دهید. داستانهای نوشتاری میتوانند در بلاگ خودتان یا در بلاگ مهمان منتظر شوند. داستانهایی که از نوع محتوای دیجیتال هستند میتوانند در یوتیوب (Youtube) یا ویمئو (Vimeo) منتشر شوند؛ داستانهای صوتی نیز بهصورت پیامهای شخصی و در قالب پادکست (Podcast) به اشتراک گذاشته میشوند.
هرچه بیشتر داستانتان را به اشتراک بگذارید، از سمت مخاطبان تعامل بیشتری را دریافت خواهید کرد.
داستان سرایی سازمانی
شرکت CASTCO، هر ماه جشن و مراسمی برگزار میکند که طی آن از فروشندگان خود تقدیر مینماید و از آنها میخواهد که داستان موفقیت خود را تعریف کنند.
شرکت Medtronic، سالی یک بار طی یک مراسم از شش بیمار و شش پزشک دعوت به سخنرانی مینماید. شش بیمار داستان بهبود خود و شش پزشک داستان استفاده خود از محصولات Medtronic را تعریف خواهند کرد.
این اقدامات صرفاً برای برگزاری یک جشن یا مراسم نیست. بیان سه کاربرد مهم از داستان سرایی سازمانی میتواند آگاهی مناسبی برای درک موضوع، ایجاد نماید.
۱- پرورش مدیران آینده
در سال ۱۹۷۳ در سازمان فضایی هند، پروژه پرتاب ماهواره به روی مدار کره زمین، تعریف شد. پرتاب ماهواره تا سال ۱۹۸۰، برآورد شده بود. سال ۱۹۷۰ کار آماده میشود. ساعت ۷ صبح ماهواره پرتاب میگردد؛ اما پرتاب با شکست مواجه میشود و ماهواره سقوط میکند. ساعت ۷:۴۵ صبح، رییس سازمان فضایی هند طی یک مصاحبه، ضمن عذرخواهی، قول میدهد که پرتاب تا سال آینده با موفقیت انجام شود. سال ۱۹۸۰ پرتاب با موفقیت صورت میگیرد؛ اما این بار رییس سازمان مصاحبه را به مدیر پروژه واگذار میکند. مدیر پروژه طی این مصاحبه بیان میکند: «من از این داستان یاد گرفتم که هنگام شکستها، مدیران عالی رتبه وظیفه کنترل اوضاع را دارند و هنگام موفقیت تیم و مدیران سطوح پایین تر باید موفقیت را جشن بگیرند».
۲- کمک به حل مسئله و تصمیمگیری با داستان سرایی سازمانی
برنامه فضانوردی آمریکا هنگام شروع با یک معضل مواجه شده بود. خودکار در فضا و در صورت نبود جاذبه، نخواهد نوشت. برای حل این معضل، شرکت مشاورین اندرسون به خدمت گرفته شد و طی یک دهه با صرف هزینه دو میلیون دلار، خودکاری طراحی شد که نیازی به جاذبه نداشت. اما روسها مسئله را طور دیگری حل مسئله کردند. آن ها به جای خودکار از مداد استفاده کردند. (برای مطالعه بیشتر پیشنهاد میشود مقاله: مراحلی که برای حل هر مسئله و مشکلی لازم است).
۳- پاسخ به شایعات و طعنهها
در خط تولید لپتاپ IBM در بریتانیا، مدام به گوش میرسید که مدیران بدون انجام کار خاصی، حقوقهای بسیار فراوانی دریافت میکنند. با بالا گرفتن این مطلب، یکی از مدیران این شرکت طی مشاجره با یکی از کارگران بیان میکند: «تو در صورت صحیح نبستن پیچ های لپتاپ، تنها خود اخراج خواهی شد؛ اما اگر من پیچهای مدیریت را درست نبندم، یک مجموعه بیکار خواهند شد. تفاوت کار من با تو در همین است».
مسلما این سه مورد، تنها کاربردهای این مقوله نیستند و در مورد داستان سرایی سازمانی می توان، به کاربردهای فراوانی اشاره کرد.
تاثیر داستان سرایی بر موفقیت یا شکست رهبری شما
تاثیر داستان سرایی چیست؟ سوال مهمی که در این قسمت قرار است به آن پاسخ دهیم. قابلیت داستان سرایی سازمانی در تمامی زمینههای جذب همکار، رهبری تیم، توافق با مدیر اجرایی، جلب نظر مسئول استخدام یا کل مخاطبان یک کنفرانس تأثیر بسزایی دارد. در ادامه مؤثرترین ویژگیهای داستان سرایی موفق را از دیدگاه جف گوتلف، گوینده، ناشر و نویسنده چهار کتاب و دهها مقاله معتبر، تشریح میکنیم.
۱. مدنظرقراردادن مخاطب خاص
شاید این موضوع چیز پایهای و کماهمیتی به نظر برسد، اما برقراری مکالمات کوتاه و غیررسمی اغلب یکی از مؤثرترین روشها برای کشف این موضوع است که بدانید مخاطب هدف شما درمورد چه چیزهایی کنجکاو است، به چه چیزهایی فکر میکند و چه چیزهایی در آن انگیزه ایجاد میکند. پس از آن میتوانید داستان سرایی خود را بر مبنای دغدغهها و نگرانیهای مخاطبان خاص خود تنظیم کنید؛ به این ترتیب، از لحن شعارگونه و بیان جملات کلیشهای، آرمانی یا حتی دور از واقعیت در سخنان خود اجتناب میکنید.
در مثال ابتدای مطلب، اولین اشتباه مدیران اجرایی در رابطه با ایده OKR (اهداف و نتایج کلیدی) این بود که فرض کردند بیان پیامی مشابه برای تمامی ۱۰هزار کارمند شرکت میتواند روش مؤثری باشد؛ در حالی که مخاطبان پیام شامل گروهی از مدیران و کارکنان، کارمندان باسابقه شرکت و آشنا با چارچوبهای OKR یا کارکنان جدید بودند که آشنایی چندانی با این معیار نداشتند.
علاوه بر این، مخاطبان بهطور خاص در رابطه با قابلیت تأثیرگذاری این ایده روی نحوه ارزیابی عملکرد گروههای مختلف کارکنان و ارتقای جایگاه شغلی آنان نگران بودند؛ به این ترتیب، بهتر است که رویکردی که برای بیان ایدههاست، به سؤالات و دغدغههای خاص هر گروه از کارکنان سازمان پرداخته باشد.
۲. ایجاد بستری مناسب برای داستان خود
مسئله مهم دیگر درمورد داستان سرایی برای ایده OKR این بود که ایدههای مختلف ارائهشده درباره آن نمیتوانست زمینه مناسبی برای اینکه «چرا اکنون به تغییر نیاز داریم» ایجاد کنند. بهعبارت دیگر، بسیاری از کارمندان گمان میکردند که این روش فقط یکی دیگر از اقدامات ابتکاری مدیران مافوق است.
این در حالی است که چنانچه داستان مناسبی در رابطه با چگونگی انطباق این ایده با چشمانداز وسیعتر شرکت توضیح داده میشد، این امر به مخاطبان کمک میکرد تا منشأ تغییرات موردنظر و همچنین دلایل اهمیت آن را درک کنند؛ بهعنوان مثال، مدیران اجرایی میتوانستند بیانیهای به شرح زیر را به مخاطبان خود ارائه دهند:
«ما در حوزه تولید صنعتی شناخته شدهایم و چارچوبهای تعیین هدفمان برای استفاده مؤثر در چنین زمینهای طراحی شدهاند. همان طور که میدانید، اکنون به شرکت دیجیتالی و مجهز به نرمافزارهای مختلف تبدیل شدهایم و به همین دلیل، چارچوبهای کنونی نمیتوانند پاسخگوی نیازهای کسبوکارمان باشند؛ از همین روی، طی ۵ سال گذشته در پروژههای مختلفی سرمایهگذاری کردهایم تا قابلیتهای دیجیتالی خودمان را افزایش دهیم؛ بنابراین، روشهای کاری جدیدمان به استفاده از شیوههای جدیدی برای تعیین اهداف و رسیدن به هدف نیاز دارد.»
۳. جنبه انسانی به داستانهای خود دادن
بیان یک داستان شخصی و داستان سرایی در رابطه با خاطرات یا تجربیاتتان نیز در میتواند تأثیر مثبتی بر روحیه مخاطبتان داشته باشد؛ از سوی دیگر موجب میشود تا بهروش مؤثرتری دیدگاهتان را درمورد ایدههای موردنظر بیان کنید و به این ترتیب به مخاطب کمک میکنید تا نسبت به سخنان و دیدگاههایتان موضع تدافعی یا بدبینی کمتری داشته باشد و با ذهن بازتری آنها را بپذیرد.
بهعنوان مثال، جف گوتلف میگوید هنگام صحبت با مدیران و رهبران تیم، اغلب تجربیات ۶ماهه خودم را در رابطه با سفر با گروه سیرک مطرح میکنم. در این میان، ممکن است این موضوع بهطور کامل با موضوعات تجاری موردبحث متفاوت باشد، اما باز هم داستانهایی که به تجربیات شخصیام در رابطه با سفر با دیگران مرتبط هستند، همواره موجب خنده مخاطبانم میشود. نکته مهم درمورد چنین داستانی این است که تجربیات خود را در رابطه با مدیریت شرایطی عجیب، برقراری ارتباط موثر با دیگران، یادگیری فرهنگی جدید، شکستخوردن در موقعیتهای مختلف و در نهایت تطبیق موفقیتآمیز با دنیایی کاملا جدید، با مخاطبانم به اشتراک میگذارم که بهعنوان تجربهای مهم و تأثیرگذار برای آنان به شمار میآید.
به همین ترتیب، مدیران اجرایی برای بیان ایده اهداف و نتایج کلیدی خود (OKR) میتوانند برای شروع کارشان داستان سرایی کنند و از داستانهای شخصی، همچون مثال زیر، استفاده کنند: «همان طور که بعضی از شما میدانید، من از چتربازی لذت میبرم. افراد بسیاری معتقدند که هنگام بیرونپریدن از هواپیما، ذهنتان خالی میشود، اما من در آخر هفته گذشته این کار را انجام دادم؛ همان طور که در ارتفاع ۴۰۰۰ متری زمین بودم، به این فکر میکردم که هدف مشخصی برای زندگی خود دارم و آن حفظ تعادل کار و زندگی ام است؛ این هدف بهطور مرتب به من یادآوری میکند که زندگی شخصی و کاریام، هر دو از اهمیت بالایی برخوردار هستند؛ حال، در این شرایط فکر میکنید که به چه نتایج مهمی رسیدم؟ به این نتیجه رسیدم که حداقل یکی از کارهای لازم (پرش از ارتفاع بدون آسیبدیدگی) را در راستای تحقق هدفم انجام دادم! با این تفاسیر، دستیابی به چنین وضوحی درمورد اهداف کسبوکارمان هم همان چیزی است که پیرو ایده چارچوب جدید OKR، امیدواریم آن را برای شرکتمان محقق کنیم.»
۴. عملگراکردن داستان خود
این مورد میتواند اضطراب مخاطبتان را کاهش دهد؛ بهعبارتی، اگر به مخاطبتان ایدههایی عملی ارائه دهید و مسیر مشخصی را برایشان ترسیم کنید، آنها را قادر میکنید تا اقدامی درمورد ایدههای مطرحشده انجام دهند و داستانتان را بپذیرند؛ برای مثال، مدیران اجرایی توصیف ایده OKR را با بیان سخنانی جالبتوجه بهخوبی شروع کردند، اما در نهایت نتوانستند نظر مخاطب را به خود جلب کنند. داستان سرایی آنها اینگونه بود: «این ایده نحوه کارمان را تغییر میدهد، تعریفی جدید برای موفقیت شرکتمان به شمار میآید و همچنین چنین ایدهای میتواند ما را به مشتریانمان نزدیک کند.» تمامی این سخنان واقعیت داشتند؛ با وجود این، مدیران و رهبران تیم هیچ کاری برای کمک به کارکنان نکردند تا آنها نیز بهخوبی درک کنند که تغییرات روزانه در روند کارهایشان به چه معناست؛ بلکه فقط تنظیم اهداف جدید و کار در جهت دستیابی به آنها را آغاز کردند.
در مقابل، یکی از رویکردهای مؤثر داستان سرایی در بازاریابی این است که بهطور دقیق روی تغییراتی تمرکز کنیم که مخاطبان باید ایجاد کنند؛ بهعنوان مثال، داستان سرایی به شرح زیر میتواند مفید باشد:
«بهجای تکیه بر نقشه راه با ابتکاراتی ثابت و درج تاریخ راهاندازی ویژگیهای جدید، قصد داریم برای ارزیابی پیشرفتمان در رابطه با معیارهای مشتریمداری، مانند نحوه حفظ مشتریان، متوسط ارزش سفارشها و هزینه جذب مشتری، تاریخهای ثبت ۳ماهه را در نظر بگیرم. این بدان معناست که مدیران اجرایی و مدیران میانی دیگر کار تیمهای تولیدی را تعریف نمیکنند، اما در عوض، هریک از تیمها مسئول توسعه برنامههای خود برای دستیابی به بهترین اهداف خواهند بود؛ علاوه بر این، دورههای آموزشی و منتورینگ طولانیمدتی را برای پشتیبانی از تیمها هنگام اعمال تغییرات موردنظر ارائه خواهیم داد؛ بنابراین، اگر به این ایده علاقهمند هستید، میتوانید با مدیران خود تماس بگیرید و از آنها برای شروع کارتان کمک بگیرید.»
۵. حفظ فروتنی!
در حالت کلی، طبیعی است که از آشکارکردن شکستهای خود در مقابل همکاران، مخاطبان کنفرانس یا مسئول استخدامتان ترس داشته باشید؛ اما فروتنی واقعی در این مورد، ظرفیت رشد و یادگیری شما را نشان میدهد؛ در این راستا، اگر بتوانید در رابطه با شکستهای پیشین خود فروتنی نشان دهید، بهنوعی اعتماد مخاطبان خود را درمورد ایدههای موردنظر جلب میکنید؛ زیرا این فروتنی نشان میدهد که درباره آگاهبودن از همه پاسخها ادعایی ندارید و در صورت لزوم، برای شرکتکردن در دورههای آموزشی مناسب و یادگیری از آنها تمایل دارید.
بهعبارت بهتر میتوان گفت که هیچچیزی قابلیت برقراری چنین ارتباط محکمی را بین شما و مخاطبتان ندارد، بهجز اینکه خودتان تأیید کنید که به آنها وابسته هستید و همچنین همیشه همهچیز را بهدرستی نمیدانید! درمورد ایده OKR هم میتوانید نوعی از فروتنی، همچون مثال زیر، را در داستان سرایی خود به مخاطبتان ارائه دهید:
«شاید بسیاری از شما آخرین باری را که سعی داشتیم سیستم تعیین هدف شرکتمان را بهروزرسانی کنیم، به خاطر دارید. من در آن زمان مدیر ارشد اجرایی بودم و یکی از مهرههای اصلی ایجاد این تغییر محسوب میشدم؛ همچنین بسیاری از شما به یاد دارید که تا چه حدی این کار مبتکرانهمان شکست خورد و ناکام ماند! بههر حال، باید بگویم که مشکل اصلی از جانب من بود! در واقع، بدون اینکه درک درستی از چگونگی حمایت از سازمان و همکارانمان در مسیر اعمال تغییرات موردنظر داشته باشم، برای اعمال سریع تغییرات بهشدت اصرار میکردم. من از این تجربه چیزهای بسیاری را آموختهام و همچنین در این مسیر به پیشنهادات و پشتیبانیهای ارزشمند شما نیاز دارم تا همگی مطمئن شویم که این ایده OKR بهطور موفقیتآمیزی به نتیجه میرسد.»
در این مطلب درمورد این صحبت کردیم که داستان سرایی چیست، همچنین به داستان سرایی در بازاریابی و اهمیت آن نیز پرداختیم، همچنین بررسی کردیم که داستان سرایی سازمانی خوب چگونه میتواند باعث موفقیت شما شود. اگر شما هم تجربه داستان سرایی در بازاریابی را داشتهاید یا داستان سرایی بر روی کسب و کار شما تاثیرگذار بوده است، تجربیاتتان را با ما به اشتراک بگذارید.
دیدگاه