چطور بین دو فرصت شغلی ایده آل یکی را انتخاب کنید؟
مقدمه: اگر حداقل دو فرصت شغلی پیشنهاد شود که عوامل مربوط به آنها ما را دچار تردید کند، تصمیم گیری نسبت به انتخاب یکی از آنها مهم ترین چالش حرفه ای ما خواهد بود. گاهی اوقات تمدید قرارداد موقعیت فعلی را به تغییر سازمان ترجیح میدهیم، چون معیارهایی مثل ارتقا، درآمد و یا موقعیت های شغلی آینده و یا حتی تعادل زندگی-کار و جو سازمانی اهمیت بیشتری برایمان دارند. نکته مهم تر این است که باید عقلانی تصمیم بگیریم. کارت امتیازی یکی از این راههای انتخاب عقلانی است. در این مقاله منتشر شده در مجله مروری کسب و کار هاروارد (HBR) خانم آلیسون ریم (Allisson Rimm) از مشاوران و مربیان شناخته شده در حوزه برنامهریزی شغلی و مولف کتاب پرفروش "لذت استراتژی: برنامه کسب و کار برای زندگی" تجربه های مشاوره ای خود را با ما در میان می گذارد.
تصمیم بزرگی برای انتخاب مسیر شغلی خود گرفتهاید. شاید پیشنهاد هیجان انگیزی در نقطهی دیگری از کشور- دریافت کرده اید و یا اینکه از شغل خود ناراضی بوده و به فکر تغییرش هستید- اما تا کنون نتواسته اید گزینه های دلخواهتان را پیدا کنید. برخی افراد حرفه ای که تحت مربیگری من بوده اند، دغدغه مشترکی داشتند: اینکه چطور تصمیم های بزرگی بگیرند تا رشد حرفه آنها همراستا و در مسیر رضایت با سایر حیطه های زندگی شان باشد. با اینکه اغلب به راحتی می توان تاثیر انتخاب گزینه مشخص را بر اساس معیارهای عینی مثل وظایف، منصب، وجهه، درآمد و فرصتهای توسعه مشاهده کرد، اما ارزیابی معیارهای "نرم" (سنجه های رفتاری) سخت تر به نظر می رسد. مواردی مانند تناسب فرهنگی، کیفیت مراوده با همکاران، توانایی اثر گذاری و تاثیر بر زندگی اجتماعی و شخصی، تاثیر عمیقی بر حس رضایت شخصی افراد از شغل دارند.
برای اینکه بتوانم به مشتریان (فراگیران) خود کمک کنم تا بتوانند در تصمیم گیری ذهنی خود توجه ملموس و عینی داشته باشند، ابزاری تدوین کردم تا به آنها امکان سنجش عددی و تصویرسازی از مزایا و معایب انتخاب های مختلف را با در نظر گرفتن تاثیر اهمیتی که بر ذهن و قلب شان دارد، فراهم کند. در اینجا به مثالی اشاره می کنم که برای پزشک بیمارستانی که من او را دینش (Dinesh) ) صدا می زدم، کاربرد داشت. او نسبت به اینکه تصمیم بگیرد کارش را در موقعیت شغلی فعلی، در مرکز علمی معتبر پزشکی که از آن واقعا لذت می برد ادامه دهد و یا موقعیت رهبری در بیمارستان عمومی (community hospital) نزدیک به محل کارش را قبول کند، درمانده شده بود. دینش به استانداردهای مهمی مانند درآمد، منابع، پتانسیل رهبری، ارتباط و زمان های تماس وزن داده بود. اما از تغییر بزرگ آگاه بود و باید مسائل احساسی-محور مثل میزان لذت از همنشینی با همکاران، انعطاف در مدیریت حجم کارها و توانایی در اولویت دادن زمان به خانواده را ارزیابی می کرد. برخی از این موضوعات حسی (دلی) مثل تصور ذهنی از خود که صرفا به مشغولیت وابستگی دارد؛ باعث ترجیح بیشتر حرفه کلینیکی در مقابل رهبری با اثر بیشتر و فراتر از مسئولیت های مراقبتی شده بود. ما لیستی از تمام عوامل را که وی در نظر گرفته بود را آماده کرده و اهمیت نسبی هر کدام را با مقیاس 1 تا 15 مشخص کردیم، در نتیجه وی می توانست مانند شکل زیر ارتباط هر عامل را نسبت به یکدیگر مشاهده کند. سپس با ضرب ضریب اهمیت هر کدام، مقدار کل هر یک از عوامل را به منظور محاسبه نمره وزن کل برای هر دو موقعیت شغلی به دست آوردیم.
اتفاق جالبی رخ داد. با وجود اینکه موقعیت فعلی بیمارستان امتیاز بیشتری در مجموع داشت، اما بررسی امتیازها به این روش این امکان را فراهم کرد تا (با توجه به نمرات) جنبه های منفی مربوط به شغل جدید، موقتی به نظر برسند. اگر چه وی با اطمینان به این نتیجه رسید که زندگی روزمره اش در کوتاه مدت در شغل فعلی بهتر بوده، اما پتانسیل رشد شغلی با رسیدن به موقعیت در بیمارستان عمومی خیلی بهبود پیدا می کند. عواملی که باعث کاهش کیفیت زندگی در بیمارستان اجتماعی می شد عمدتا مربوط به حجم کار، زمان ذخیره شده، و انعطاف برنامه بود- ملاحظاتی که احتمالا تاثیر منفی بر زندگی شخصی می گذاشتند. وی همچنین به این نتیجه رسید که ارتقا در موسسه فعلی احتمال کمتری نسبت به موقعیت عالی پیش رو خواهد داشت. با داشتن ابزاری که امکان تصویر سازی اهمیت نسبی هر یک از عوامل را فراهم کرده بود، وی توانست این ارزیابی را داشته باشد که احتمالا حضور در بیمارستان عمومی پس از یکسال از جذب پزشکان جدید که بتوانند حجم کارها را تقسیم کنند، مناسب خواهد بود. نتیجه ای که بدون داشتن چارچوب ساختار یافته و صرفا با فکر کردن سطحی، سخت به دست می آمد.
یکی دیگر از افراد تحت مربیگری من، مارتا (Martha) نام داشت که احساس می کرد به تغییری در موقعیت فعلی خود که عمدتا در حوزه مدیریت کار کرده بود، نیاز دارد. او بیشتر موقعیت های اجرایی سازمان های دیگر و فرصت های جذب سرمایه را پیگیری کرده بود، اما در مورد این گزینه ها به نتیجه نرسیده بود. به وی پیشنهاد دادم تا با کامل کردن جدول مشابه تصمیم گیری به مقایسه گزینه های پیش رو بپردازد. نتایج هر دوی ما را شگفت زده کرد: با توجه به جدول، امتیاز گزینه ها بسیار پایین بود. مارتا انگیزه خود را از دست داده و نگران این بود که هیچ کدام از شغل های پیشنهادی نتوانند او را راضی کنند. وقتی از وی پرسیدم که کدام عواملی که امتیاز بیشتری در شغل داشتند، مانند مزیت استفاده از استعداد، کمک به افراد دیگر و فعال بودن و تناسب داشتن، بیشترین حس رضایت را به وی می دهند، بالاخره پرده از رویای واقعی خود برداشت که دلش می خواسته روزی پرستار شود. بهرحال، کمتر این آرزو را با فرد دیگری مطرح کرده بود و دیگران به وی گفته بودند که موفقیت بیشتر او در حوزه اجرایی است. اما پس از انجام این تمرین، علاقه واقعی شغلی او غیر قابل انکار شده بود. قلبش او را با قدرت وا می داشت که وارد پرستاری شود، اما عقل این رای را می داد که رفتن به دانشگاه و کنار گذاشتن پرستیژ شغلی مدیریت هزینه بر خواهد بود.
اما زمانی که پرستاری را به عنوان گزینه روی میز در نظر گرفتیم، توانستیم یک به یک دغدغه هایش را ببینیم. راهی وجود داشت که به تدریج بین خواسته دل و توانایی های ذهنی اش توافقی صورت بگیرد و باهم آنها را داشته باشد. نقش های رهبری متعددی در حوزه پرستاری وجود داشت که باعث غنی شدن موقعیت های این مسیر شغلی می شد. با اینکه هدف بلند مدت خود را دنبال می کند، اما از کار داوطلبانه در بخش اورژانس نزدیک به محل کار لذت می برد و هر روز به این تایید می رسد که بیمارستان محل مناسب فعالیت اوست. شغل با پرستیژ حوزه مدیریت یا پرداخت عالی نتوانستند به اندازه ای که با کمک به بیماران لبخند رضایت بخش آنها را دریافت می کند، رضایت او را کسب کنند.
بخش های نامشهود شغلی؛ مثل استقلال، روابط با همکاران، پرستیژ و هدف می تواند تاثیر بزرگتری نسبت عوامل قابل شمارش و محاسبه؛ مثل درآمد، مزایا و زمان استراحت بر مجموع نشاط و رضایت از یک شغل بگذارد. برای عدم اجتناب از به حساب آوردن این عوامل نرم، آنها را تبدیل به عدد کنید (مانند جدول). نتایج ممکن است شما را شگفت زده کند.
منبع: HBR.org
دیدگاه