وقتی با مدیر درگیر می شوید، مراقب خودتان باشید!
درباره نویسنده: خانم آنی مک کی (Annie McKee) یکی از اعضای ارشد و ریاست دوره دکتری (Chief Learning Officer) در دانشگاه پنسیلوانیا است که در حوزه رفتار سازمانی و به ویژه رهبری تخصص دارد. کتاب او با عنوان مدیریت: توجه به رهبران (Management: A focus on Leaders) به 25 زبان ترجمه شده است. در این مقاله او به این موضوع می پردازد که، در شرایط درگیر شدن با مدیر خود چه کارهایی باید انجام دهید؟
آیا تاکنون احساس کرده اید که مدیرتان برای شما مشکلاتی ایجاد کرده باشد. شاید دچار پارانویید (بدبینی) شده اید. شاید هم با تکرار این مساله، دیگر منشا، بدبینی نباشد. بسیاری از مدیران اطراف ما رفتارهای بدی از خود نشان می دهند. رهبرانی که ساده لوح نیستند، اما هوش هیجانی پایینی داشته و با شناخت کم و ضعف داشتن در شناخت افراد، نمی توانند احساسات خود را کنترل کنند.
این رهبران بی ملاحظه بسیار خطرناک هستند، آنها حرفه ها را خدشه دار و تیم ها را از هم می پاشند. برخی اوقات به تدریج و آرام و برخی اوقات نیز ناآگاهانه افراد را تخریب می کنند. با گذشت زمان خودمان را در درگیری همیشگی و طاقت فرسا با مدیران می بینیم. در مورد آن همیشه فکر می کنیم. با کلمات دردآوری که شنیده ایم و مسیر ما را منحرف کرده اند، دوباره زندگی می کنیم. از زخم های خود مراقبت می کنیم. نقشه انتقام می ریزیم. با کسانی که تمایل به شندیدن حرف هایمان دارند، مانند همکاران و یا افراد مورد علاقه خود در مورد مدیر و نابرابری هایی که در همه این مدت داشته ایم، صحبت می کنیم.
این موضوع واقعا خسته کننده است و نمی توانیم به خودمان کمکی بکنیم. مثل جنگیدن برای مرگ می ماند. به خاطر این که درگیری با فردی مانند مدیر که صاحب قدرت است، باعث ایجاد واکنشی عمیق و ابتدایی می شود: یعنی ترس. واضح است که جنگیدن برای مرگ با فردی مثل مدیر به سلامت، شادی و یا موفقیت منجر نمی شود. اما چه کاری از دستتان بر می آید؟
اول، باید از خودتان مراقبت کنید. درگیری با مدیر معمولا عواقب زیادی دارد. به خاطر این که در بسیاری از فرهنگ ها ارزش های بزرگ در سلسله مراتب رسمی هویدا می شوند: هر چه رده شما بالا باشد، مناسب ترین فرد به نظر می رسید- به ویژه در ذهن افرادی که جایگاه بلندتری دارند. این نوع نگرش به افراد بر اساس رفتار آن ها احترام و ارزش نمی دهد، بلکه بخاطر رده و جایگاه آن ها این احترام صورت می گیرد. به این معنی که شما در نگاه مدیر و یا سایر افراد، بازنده رقابت با او هستید، حتی قبل از این که این بازی را شروع کنید. در نتیجه، اگر مجبور هستید درگیر باشید، از قبل مطمئن باشید که برای جلوگیری از عواقب آن استراتژی دارید. برای مثال مطمئن باشید که اگر کار خوب پیش نرفت، افراد کلیدی را برای حمایت از خودتان آماده کرده اید. یا احتمالا «استراتژی خروج» برای بیرون آمدن از این درگیری تدارک دیده اید. سپس می توانید قبل از این که عواقب اتفاق بیافتند، برای اقدام تصمیم بگیرید.
دوم، به خودتان توجه کنید. اطمینان حاصل کنید که صرفا برای ثابت کردن چیزی یا برای تامین امنیت خودتان نمی خواهید با مدیر درگیر شوید. شما باید موضع مشخصی داشته باشید و برای اهدافی بجنگید که به همه کمک کند، نه این که صرفا برای نفع خودتان بجنگید. با اخلاق خودتان مصالحه نکنید، و درگیری کثیف و اغراق آمیز و همراه با تحریفی با حقایق نداشته باشید. این موارد تاکتیک هایی هستند که ما در رقابت نا برابر به کار می گیریم. برای مثال کارشکنی و غیبت از متداول ترین این روش ها هستند. برای روح آدمی این کارهای پست شایسته نیست.
سوم، مشکلات مدیر خود را نیز بشناسید که به کژکارکردهای متضاد منجر می شود - نه این که فقط به مسائل خود توجه کنید. این مدیران بی ثبات، نامطمئن و تشنه قدرت هستند. آنها معمولا خود شیفته اند. به کمک، صداقت و دلسوزی نیاز دارند.
قبل از این که واقعا بدانید این افراد رابطه های خود را از دست داده اند، به ایجاد نزاع، سرزنش خود و یا بازی کردن نقش قربانی پایان دهید. به جای آن، به ایجاد رابطه های سالم فکر کنید (شاید با همکاران و یا مدیر ارشد)، کار خود را خوب انجام دهید و راه هایی برای خلاقیت پیدا کنید. خلاقیت محرک زندگی است که با درگیری طولانی نیز مبارزه می کند.
چهارم: به صورت واقع بینانه موقعیت خود را ارزیابی کنید. درگیری در کار زننده و زشت جلوه می کند. مبارزه با مدیر بی شک عواقب خواهد داشت. این موضوع می تواند روحیه تان را از بین برده و سلامتی شما را تهدید کند. اگر به طور مداوم با مدیرتان درگیری پیدا می کنید، باید از خودتان بپرسید که آیا ارزش دارد در این شغل بمانم یا خیر. بدون تردید هر کدام از ما هزاران دلیل برای ماندن در شغل خود داریم (این موضوع معمولا بر اساس ترس است). اگر رابطه با مدیرتان بهبود نمی یابد، چرا به پیدا کردن شغل جدیدی فکر نمی کنید که در کنار مدیر بهتر و در فرهنگی مناسب که با این درگیری ها مدارا شود؟
در نهایت از خود بپرسید، آیا من هم جزیی از مشکل هستم؟ بسیاری از فرهنگ های سازمانی ما را به انجام این رفتار ترغیب می کنند. پویایی های مربوط به کژکارکرد قدرت که با تاکید بیش از حد بر رقابت همراه می شود، ما را مجبور می کند که به جای همکاری بجنگیم. اما زمانی که شما قادر به تغییر کل فرهنگ سازمانی نیستید، می توانید با استفاده از این نکات درون تیم را تغییر دهید:
با خود-آگاهی خودتان شروع کنید. خودآگاهی اساسی هوش هیجانی است. که با آن می توانید تعارض با مدیر و یا هر کسی را مدیریت کنید. خودآگاهی به این معناست که مساله خود را بشناسید، تا آن ها در ناحیه کور شما و یا - دیگران قرار نگیرند.
احساسات خود را مدیریت کنید. تضاد باعث جرقه زده شدن احساسات قوی و عمدتا منفی می شود. شما در مورد این که اجازه دهید این احساسات بر شما غلبه کرده و یا آنها را به سمت سلامتی و یکپارچه بودن خودتان هدایت شوند، حق انتخاب دارید. (در همین زمینه مراجعه کنید به مقاله مدیریت احساسات در محیط کار)
افراد را با دقت بشناسید. یاد بگیرید که افراد را آن گونه که هستند ببینید، نه به خاطر این که در سلسله مراتب سازمانی چه جایگاهی دارند. روحیه افراد را بشناسید، این که چه چیزی به آنها انگیزه داده و به چه چیزی نیاز دارند و برای کمک به آن ها کاری انجام دهید.
مهربان و دلسوز باشید. احساسات مثبت، مانند دلسوزی و دوست داشتن مانند حس های منفی مثل خشم و ترس مسری و سرایت کننده هستند. زمانی که ما احترام مثبت، اشتیاق، مراقبت و نگرانی را با دیگران به اشتراک بگذاریم و صرفا دلسوزی و عشق را به زبان نیاوریم، افراد هر جایی شما را همراهی می کنند.
منبع: Harvard Business Review
دیدگاه