آشنایی با تئوری انتخاب؛ اثری از ویلیام گلسر
یکی از مدلهای اصلی که در رشته تحصیلی رواندرمانی به آن پرداخته میشود، «تئوری انتخاب» است؛ همچنین ویلیام گلسر (William Glasser) این موضوع را در کتاب «تئوری انتخاب» (Choice Theory) خود نیز تشریح کرده است. با وجود اینکه ممکن است این کتاب، بهدلیل انتشار در دهه ۶۰ میلادی، تا حدودی قدیمی به نظر برسد، باز هم میتواند دیدگاهتان را نسبت به زندگی بهطور کامل تغییر دهد.
تئوری انتخاب چیست؟
گلسر اینگونه استدلال میکند که ما در رابطه با «رفتار کلی» خود اختیارات کامل داریم و در نتیجه این اختیارات، در زندگی بهمراتب مسئولیتپذیرتر و توانمندتر خواهیمبود. نظریه گلسر این است که هیچکس نمیتواند ما را به انجام کار یا داشتن احساسی وادار کند، همان طور که خودمان هم تمام کاری که انجام میدهیم، دادن اطلاعات یا دریافت آن از دیگران است.
بهعبارت بهتر، این آگاهیها و اطلاعات نمیتواند ما را به انجام کاری یا برخورداری از احساسی وادار کند، بلکه این انتخاب خودمان است که چگونه اطلاعات را درک یا آنها را حذف کنیم؛ همچنین خودمان انتخاب میکنیم که چگونه به آنها پاسخ دهیم.
استفان کووی (Stephen Covey) معتقد است که «بین محرکها و پاسخهایی که به آنها داده میشود، فاصلهای وجود دارد. در این فاصله، آزادی و قدرت افراد در انتخاب پاسخهایشان نهفته است؛ در این انتخابها نیز رشد و خوشبختی آنان پنهان است.»
اصطلاح دنیای کیفی (Quality World) گلسر به تمام چیزهای مهم یا افراد و روابطی که برای فرد مهم است، اشاره دارد؛ از جمله این موارد خاص میتوان حیوانات خانگی، دوستان، خانه، باغ، خواهرزادهها، برادرزادهها یا شغل فرد را نام برد. همه این موارد در دنیای کیفی افراد یکی از ۵ نیاز اساسی آنان را برآورده میکند و بهطور معمول، غیر از والدین که نمیتوان کسی را جایگزینشان کرد، همگی قابلیت جایگزینشدن را دارند.
گلسر در تئوری انتخاب خود این موارد را «تصاویر دنیای کیفی» مینامد. این موارد نیازهای فرد را برآورده میکند، اما میتوان گفت که لزوما همیشه مثبت نیست؛ برای مثال، ممکن است عشق نادرست به شخصی در محدوده دنیای کیفی فردی جای بگیرد؛ همچنین مثالهایی مثل سیگار، الکل یا مواد مخدر نیز جزو مواردی است که در دنیای کیفی افراد تصاویر مثبتی به شمار نمیآید.
در حالت کلی، ممکن است همه این موارد احساس خوبی به ما بدهد؛ با وجود این، با کسب تجربههای مختلف یاد میگیریم که چه چیزهایی نیازهایمان را برآورده میکند و چه مواردی آنها را برآورده نمیکند. در نهایت، میتوانیم تصاویر دنیای کیفی خود را با موارد بهتری جایگزین کنیم یا آنها را بهطور کلی تغییر دهیم. همه ما، بهطور ذاتی، گرایش خلاقانهای داریم که، بسته به شرایط مختلف، برای ایجاد فرصتهای جدید در جهت تأمین نیازهای خود اقدام میکنیم.
گلسر در نهایت به این نتیجه رسید که، فارغ از تأثیرات بیرونی، همه رفتارهای افراد از درونشان سرچشمه میگیرد. بهعبارت دیگر، همه ما کنترل خودمان را در دست داریم و هر رفتاری که بروز میدهیم بهنوعی انتخاب خودمان است. گلسر تأثیر عوامل بیرونی را بر رفتار انسان در این مورد رد میکند و معتقد است که هیچکسی نمیتواند برای تأثیرگذاری روی شخصی دیگر کاری انجام دهد یا موجب ایجاد احساسی در او شود.
در حقیقت، تئوری انتخاب گلاسر ادعا میکند که هر رفتاری انتخاب خود فرد است، حتی اگر او نسبت به این حق انتخاب آگاهی کاملی نداشته باشد. با این تفاسیر میتوان گفت که همه ما مسئول انتخابهای خود هستیم و همه رفتارهایمان بهنوعی انتخاب خودمان است؛ این موضوع با عنوان «کنترل داخلی» شناخته میشود.
این در حالی است که بسیاری از ما رفتارهای خود را نشأتگرفته از «کنترل بیرونی» میدانیم و معتقدیم که خودمان مسئول انتخابهایمان نیستیم و شرایطی که برایمان اتفاق میافتد، توسط خودمان انتخاب نشده است، از درونمان نمیجوشد و تحتتأثیر شرایط بیرونی رخ میدهد.
آیا تاکنون با مفهوم وابستگی متقابل یا رفتارهای فعالانه برخورد داشتهاید؟ به نظر میرسد که این رفتارها زمانی بروز پیدا میکند که خودمان را بیش از حد درگیر رفتارهای درونی شخص دیگری کنیم یا نسبت به رفتارهای خود آگاهی بسیاری نداشته باشیم. نظریه انتخاب بهطور کامل با چنین چیزی مخالف است. بهعبارتی، تئوری انتخاب گلاسر مسئولیت کامل رفتارهای شخص را متوجه خود او میداند و برای افراد در رفتار با سایرین آزادی کامل قائل است.
با تکیه بر این تئوری، همه مشکلات بهنوعی به مشکل رابطه فرد با طرف مقابل مربوط میشود و در زمان حال ریشه دارد، حتی اگر فردی گمان کند که موردی در گذشته منجر به ایجاد چنین مشکلاتی برایش شده باشد.
مشکل زمانی به وجود میآید که فردی سعی کند شخص دیگری را به انجام کارهایی وادار کند که در دنیای کیفی خود قرار دارد. البته میتوانیم با دنیای کیفی شخص دیگری همراه شویم، اما ممکن است بهتدریج با دنیای کیفی وی سازگاری نداشته باشیم و در نتیجه دچار افسردگی شویم! این همان چیزی است که گلسر آن را با عنوان «کنترل بیرونی» در مقابل «کنترل درونی» معرفی میکند.
در این شرایط، گلسر ۷ عادت کشنده افراد مختلف را معرفی میکند:
- عیبجوییکردن؛
- رشوهدادن؛
- سرزنش؛
- شکایت؛
- تنبیه؛
- تهدید؛
- انتقاد.
بهطور کلی، همراهشدن با دنیای کیفی شخصی دیگر، نشانه اعتنانکردن به آزادی خود و طرف مقابلمان است و به شکلگیری وابستگیهای متقابل منتهی میشود. بسیاری از ما بهروش کنترل بیرونی عمل میکنیم، زیرا معتقدیم که میتوانیم بهنوعی بر افراد دیگر کنترل داشته باشیم؛ اما حقیقت این است که بدون اجازه شخص مقابل نمیتوانیم این کار را انجام دهیم.
۵ نیاز اساسی انسانها بر اساس تئوری انتخاب
انسانها، بر اساس تئوری انتخاب گلاسر، ۵ نیاز اساسی دارند که به ترتیب عبارتاند از:
- بقا؛
- عشق و تعلق؛
- قدرت؛
- آزادی؛
- سرگرمی.
در حالت کلی، نیازهای افراد، بسته به شرایطشان، ممکن است متفاوت باشد؛ اما همه ما در طول کل زندگی نیازهای یکسانی داریم، هرچند ممکن است رفتار یا، بهعبارتی، تلاش برای تأمین نیازهای خود را تغییر دهیم.
بهعنوان مثال، ممکن است فردی با میزان نیاز به سرگرمی، نیاز به عشق و تعلق و نیاز به قدرت به دنیا آمده باشد. شما نیز میتوانید به هرکدام از این نیازهای خود امتیازی را اختصاص دهید. این نیازها در زندگی افراد ثابت است؛ اما بهطور مشخصی نحوه تأمین آنها در طول زمان تغییر میکند؛ برای مثال، رفتار افراد در بزرگسالی لزوما منعکسکننده رفتار آنان در دوران کودکی یا نوجوانیشان نیست.
نکته دیگری که در تئوری انتخاب باید به آن توجه شود، این است که نیازها میتوانند با یکدیگر همپوشانی داشته باشند؛ بهعنوان مثال، ممکن است نوجوانی که سیگار میکشد، بهدنبال برآوردهکردن نیاز به عشق و تعلق وجودش باشد، یا به عبارتی دیگر نیاز به تأیید از جانب دوستانش داشته باشد؛ همچنین این فرد ممکن است با انجام چنین کاری بخواهد نیاز به قدرت را در خود برآورده کند، علیه والدینش کاری انجام دهد، یا اینکه روی بدن و انتخابهای خود اختیار بیشتری داشته باشد.
بنابراین، نظریه گلسر این ایده را بیان میکند که نحوه رفتار ما همیشه منعکسکننده بهترین تلاشمان برای تأمین نیازهایمان است. به همین دلیل میتوان گفت که تمام رفتارهای انسان هدفمند است. اساسا هر کاری که انجام میدهیم، دلیل خوبی به همراه دارد؛ حتی اگر خودمان هم از آن دلیل آگاه نباشیم!
نیازهای انسان چیزی نیست که بهموجب برآوردهشدن تغییر کند، بلکه چیزی که در آن حق انتخاب داریم، نحوه تأمین این نیازهاست. در ادامه، ۱۰ اصل تئوری انتخاب را ارائه میکنیم که به درک بهتر این نظریه کمک میکند.
۱۰ اصل مطرحشده در تئوری انتخاب
- تنها شخصی که میتوانیم رفتارش را کنترل کنیم، خودمان هستیم؛
- تنها چیزی که میتوانیم به دیگران بدهیم، آگاهی و اطلاعات است؛
- تمام مشکلات روانشناختی طولانیمدت انسانها به روابط آنها با دیگران مربوط میشود؛
- مشکلات رابطهای همیشه بخشی از زندگی فعلی ماست؛
- بر اساس تئوری انتخاب گلاسر، آنچه در گذشته برایمان رخ داده است با آنچه که امروز هستیم ارتباط دارد، اما در حال حاضر، فقط میتوانیم نیازهای اساسی خود را برآورده کنیم و برای ادامه تأمین آنها در آینده برنامهریزی کنیم؛
- ما فقط با تأمین تصاویر موجود در دنیای کیفی خود میتوانیم نیازهای خود را برآورده کنیم؛
- تمام کاری که انجام میدهیم، رفتارکردن است؛
- تمام رفتار ما رفتاری کلی است و از ۴ جز تشکیل شده است که عبارتاند از: کارها، تفکرات، احساسات و فیزیولوژی؛
- تمام بخشهای رفتار کلی انتخابشده است؛ البته ما فقط روی مؤلفههای کار و تفکر بهطور مستقیم كنترل داریم و میتوانیم مؤلفههای احساس و فیزیولوژی را فقط بهطور غیرمستقیم و در نتیجه نحوه انتخاب کار و تفكر خود كنترل كنیم؛
- رفتار کلی افراد توسط افعال بیان میشود و برای توصیف آن فعلی انتخاب میشود که بیشتر از همه بخشها، مانند افسردگی، خشم، پرخاشگری و غیره، در رفتار فرد تشخیص داده شود.
اگر به کسب اطلاعات بیشتر در رابطه با مفاهیم تئوری انتخاب علاقهمند هستید، توصیه میکنیم کتاب «تئوری انتخاب» ویلیام گلسر را مطالعه کنید. با مطالعه این کتاب چشم انداز جدیدی از جهان به دست میآورید و نسبت به همهچیز دیدگاه متفاوتی خواهید داشت.
منبع: headstuff.org
دیدگاه