ضریب هوشی یا IQ چیست و چقدر روی عملکرد تأثیرگذار است؟
- ضریب هوشی یا IQ چیست؟
- اندازهگیری IQ یا ضریب هوشی
- هوش شخصی (Personal Intelligence)
- رابطهی ضریب هوشی با موفقیت
کشما واهی (Kashmea Wahi)، یازدهساله از لندن از انگلستان، در تست اندازهگیری ضریب هوشی نمرهی ۱۶۲ را به دست آورد که امتیاز کاملی است. طبق نتایج منتشرشده، واهی جوانترین فردی است که در آن آزمون ضریب هوشی نمرهای عالی کسب کردهاست. آیا هوش بالای او به این معناست که مانند استیون هاوکینگ یا آلبرت انیشتین، دو تن از بزرگترین دانشمندان جهان، کارهای بزرگی انجام خواهد داد؟ شاید بله و شاید خیر. در این مطلب پاسخ میدهیم ضریب هوشی (IQ) چیست و به بررسی تحقیقات مختلف در زمینهی بهره هوشی میپردازیم.
ضریب هوشی یا IQ چیست؟
IQ، مخفف ضریب هوشی (Intelligence Quotient)، معیاری برای سنجش توانایی استدلال افراد است.
به طور خلاصه، قرار است ضریب هوشی اندازهگیری شود تا مشخص شود هر فرد برای پاسخ دادن به سؤالات یا پیش بینی کردن، تا چه حد میتواند از اطلاعات و منطق استفاده کند. آزمونهای ضریب هوشی با سنجش حافظهی کوتاهمدت و بلندمدت ارزیابی این موضوع را آغاز میکنند. این تستهای سنجش ضریب هوشی همچنین اندازهگیری میکنند که مردم چقدر خوب میتوانند معماها را حل کنند و چقدر سریع میتوانند اطلاعاتی را که شنیدهاند به یاد آورند.
هر دانشآموزی میتواند یاد بگیرد، مهم نیست چقدر باهوش باشد و چه میزان ضریب هوشی دارد، اما برخی از آنان به دلیل ضعف در یکی از زمینهی خاص هوش در مدرسه با مشکل مواجه میشوند. این دانشآموزان اغلب از برنامههای آموزشی ویژهای بهرهمند میشوند. آنان در زمینههایی که مشکل دارند، بیشتر کمک دریافت میکنند. آزمونهای سنجش ضریب هوشی میتوانند به معلمان کمک کنند تا دریابند که کدامیک از دانشآموزان از چنین کمکهای اضافی بهرهمند خواهد شد.
این آزمونها همچنین میتوانند به شناسایی دانشآموزانی کمک کنند که در برنامههای «آموزش تیزهوشان» عملکرد خوبی دارند. بسیاری از کالجها و دانشگاهها نیز از آزمونهایی مشابه آزمونهای سنجش ضریب هوشی برای انتخاب دانشآموزان استفاده میکنند.
وسوسهانگیز است که نمرهی IQ فرد بالا باشد. بیشتر افراد غیرمتخصص فکر میکنند که ضریب هوشی بالا دلیل عملکرد خوب افراد موفق است. روانشناسانی که هوش و ضریب هوشی را مطالعه میکنند، متوجه شدهاند که این نکته فقط تا حدی درست است.
تستهای ضریب هوشی میتوانند پیشبینی کنند که افراد در موقعیتهای خاص، مانند تفکر انتزاعی در علم، مهندسی، هنر، یا رهبری گروههای مردمی، چقدر خوب عمل خواهند کرد. اما این قضیه نکات بیشتری را شامل میشود. موفقیتهای خارقالعاده به عوامل فراوانی بستگی دارند که شامل جاهطلبی، پشتکار، فرصت، توانایی تفکر شفاف و حتی شانس میشوند. میزان ضریب هوشی مهم است، اما نه به اندازهای که فکر میکنید.
اندازهگیری IQ یا ضریب هوشی
بیش از ۱ قرن است که آزمونهای سنجش ضریب هوشی وجود دارند و در اصل، برای کمک به شناسایی دانشآموزانی که به کمک اضافی در مدارس فرانسه نیاز داشتند، ابداع شدند.
دولت ایالات متحده بعدا از نسخههای اصلاحشدهی آزمونهای سنجش ضریب هوشی در طول جنگ جهانی اول استفاده کرد. رهبران نیروهای مسلح میدانستند که اجازه دادن به افراد بیصلاحیت در نبرد میتواند خطرناک باشد؛ بنابراین، این آزمونهای ضریب هوشی را به کار بردند تا برای یافتن داوطلبان واجدشرایط کمکشان کنند. آزمون صلاحیت نیروهای مسلح یکی از آزمونهای مختلف اندازهگیری ضریب هوشی است که امروزه استفاده میشود.
جوئل اشنایدر (Joel Schneider) خاطرنشان میکند که تستهای سنجش ضریب هوشی اهداف مختلفی دارند. او روانشناسی در دانشگاه ایالتی ایلینویز (Illinois) است. برخی از آزمونهای سنجش ضریب هوشی برای ارزیابی کودکان در سنین خاص، برخی برای بزرگسالان و برخی برای افرادی که معلولیتهای خاصی دارند، طراحی شدهاند، اما هریک از این آنها فقط برای افرادی که تربیت فرهنگی یا اجتماعی مشابهی دارند، بهخوبی جواب میدهد.
برای نمونه، اشنایدر میگوید: «در ایالات متحده، کسی که نمیداند جورج واشنگتن (George Washington) کیست، احتمالا ضریب هوشی کمتر از حد متوسط دارد.» همچنین، «این نکته که کسی در ژاپن واشنگتن را نمیشناسد، اطلاعات بسیار کمی را درمورد میزان ضریب هوشی وی نشان میدهد.»
سؤالات مربوط به شخصیتهای مهم تاریخی در گروه «دانش» (Knowledge) تستهای سنجش ضریب هوشی قرار میگیرند. سؤالات مبتنی بر دانش، اطلاعات افراد را درمورد جهان میسنجند. برای نمونه، ممکن است اینگونه سؤال کنند: آیا مردم میدانند که چرا شستن دستها قبل از غذا خوردن مهم است؟
آزمونهای ضریب هوشی همچنین سؤالات دشوارتری را برای سنجش دانش افراد مطرح میکنند؛ سؤالاتی مانند: هنر انتزاعی چیست؟ پرداخت نکردن وام به چه معناست؟ آبوهوا و شرایط جوّی چه تفاوتی با هم دارند؟
اشنایدر توضیح میدهد که این نوع سؤالات اطلاعات افراد را درمورد آنچه در فرهنگشان ارزش دارد، میسنجند. چنین سؤالات مبتنی بر دانشی چیزی را اندازه میگیرند که دانشمندان «هوش متبلور» (Crystallized Intelligence) مینامند.
برخی از دستههای تست ضریب هوشی بههیچوجه با دانش سروکار ندارند. برخی از آزمونهای ضریب هوشی با حافظه سروکار دارند و برخی چیزی را اندازهگیری میکنند که «هوش سیال» (Fluid Intelligence) نامیده میشود و توانایی افراد برای استفاده از منطق و دلیل برای حل مشکلات است.
برای نمونه، آزموندهندگان باید دریابند که اگر شکلی را بچرخانند و از زاویهی دیگری به آن نگاه کنند، چه شکلی میبینند. هوش سیال در لحظاتی نقش دارد که فرد ناگهان نقاط را به هم وصل میکند تا تصویر بزرگتر را ببیند؛ لحظاتی ناگهانی که فرد ناخودآگاه میگوید «آهان، فهمیدم».
آکی نیکولایدیس (Aki Nikolaidis) عصبشناس است و ساختارهای مغز را مطالعه میکند. او در دانشگاه ایلینویز (Illinois) کار میکند. نیکولایدیس میخواست بداند که چه بخشهایی از مغز در طول لحظات ناگهانیای که فرد میگوید «آهان، فهمیدم»، فعال هستند.
در مطالعهای، او و تیمش ۷۱ بزرگسال را مورد مطالعه قرار دادند. محققان هوش سیال داوطلبان را با یک تست ضریب هوشی استاندارد، که برای بزرگسالان طراحی شدهبود، آزمایش کردند. آنها در همان زمان با دقت بیشتری بررسی و طرحریزی کردند که کدام بخش از مغزِ آزموندهندگان بیشتر فعالیت میکند. آنها این کار را با استفاده از یک اسکن مغزی به نام «طیفسنجی تشدید مغناطیسی» (Magnetic Resonance Spectroscopy) یا MRS انجام دادند که از آهنربا برای شکار مولکولهای خاصی در مغز استفاده میکند. سلولهای مغزی در حالی که کار میکنند، گلوکز را میبلعند و باقیماندهی آن را بیرون میریزند. اسکنها به محققان اجازه میدهند که آن باقیماندهها را شناسایی و کشف کنند. این اسکنها به محققان نشان میداند که کدام بخشهای خاص مغز افراد، فعالیت بیشتری دارند و گلوکز بیشتری را تجزیه میکنند.
افرادی که امتیاز بالاتری در در این تست ضریب هوشی داشتند، در قسمتهای خاصی از مغزشان باقیماندهی گلوکز بیشتری داشتند. این نواحی در سمت چپ مغز و به سمت جلو قرار دارند و مستلزم برنامهریزی حرکات، تجسم فضایی و استدلال هستند. همهی اینها جنبههای کلیدی حل مسئله هستند.
نیکولایدیس میگوید: «درک اینکه ضریب هوشی چگونه با ساختار و عملکرد مغز مرتبط است، اهمیت دارد.» وی اضافه میکند که این امر میتواند به دانشمندان کمک کند تا راههای بهتری را برای افزایش ضریب هوشی و تقویت هوش سیال ابداع کنند.
هوش شخصی (Personal Intelligence)
اسکات بری کافمن (Scott Barry Kaufman)، روانشناسی در دانشگاه پنسیلوانیا در فیلادلفیا، خاطرنشان میکند که آزمونهای سنجش ضریب هوشی مجموعهای از مهارتهای مهم برای جامعه را اندازهگیری میکنند. او اضافه میکند که آزمونهای سنجش ضریب هوشی، تمام حقایق درمورد قابلیتهای افراد را بیان نمیکنند. یکی از دلایل آن این است که این آزمونهای ضریب هوشی به نفع افرادی هستند که میتوانند بدون آمادگی قبلی و سریع فکر کنند؛ مهارتی که بسیاری از افرادِ توانمند از آن بیبهرهاند. کافمن نیز، مانند هرکسی، ارزش این مهارت را میداند.
کافمن برای پردازش کلماتی که شنیدهبود به زمان بیشتری نیاز داشت که یادگیری وی را کُند میکرد. مدرسه او را وارد کلاسهای آموزش ویژه کرد و او تا دبیرستان در آنجا ماند. در نهایت، معلمی نکتهسنج پیشنهاد کرد که ممکن است او در کلاسهای معمولی عملکرد بهتری داشتهباشد. او جابهجا شد و به کلاسهای معمولی رفت و با تلاش جدی و سرسختانه بهواقع عالی عمل کرد.
کافمن اکنون موضوعی را مطالعه میکند که آن را «هوش شخصی» (Personal Intelligence) مینامد. در هوش شخصی، علایق و تواناییهای طبیعی افراد با هم ترکیب میشوند تا به آنها کمک کنند که در جهت دستیابی به اهدافشان بکوشند. یکی از این تواناییها ضریب هوشی است و دیگری خودکنترلی؛ هر دوی این موارد به افراد کمک میکنند تا در موقعیتهایی که به تمرکز نیاز دارند، مانند مدرسه، توجهشان را متمرکز کنند.
روانشناسان توجه متمرکز، خود کنترلی و حل مسئله را در مهارتی جمع میکنند که آن را «عملکرد اجرایی» (Executive Function) مینامند. سلولهای مغزیِ دخیل در عملکردِ اجرایی به عنوان شبکهی کنترل اجرایی شناخته میشوند. وقتی فردی در حال انجام تست ضریب هوشی است، این شبکه فعال میشود. بسیاری از همان نواحی مغز در هوش سیال نقش دارند.
اما هوش شخصی چیزی فراتر از عملکرد اجرایی است و با اهداف شخصی ارتباط دارد. چنانچه افراد برای رسیدن به هدفی تلاش کنند، به آن علاقهمند میشوند و روی کارشان تمرکز میکنند. حتی ممکن است آنها دربارهی پروژهای خیالپردازی کنند، در حالی که فعالانه برای آن وقت نمیگذارند و انجامش نمیدهند. اگرچه احتمالا خیالپردازی برای افرادی که بیرون از گود هستند اتلاف وقت به نظر میرسد، میتواند مزایای عمدهای برای افرادی که در حال خیالپردازی هستند، داشتهباشد.
کافمن توضیح میدهد که وقتی افراد درگیر کاری مانند یادگیری هستند، میخواهند آن را ادامه دهند، بدان معنا که از زمانی که انتظار میرفت تسلیم شوند، پیشتر خواهند رفت. مشغول بودن به کاری به فرد امکان میدهد که بین متمرکز بودن و سرگردانی ذهن جابهجا شود.
این حالت رؤیاپردازی میتواند بخش مهمی از ضریب هوشی باشد. اغلب در زمانی که ذهن سرگردان است، بینشها یا گمانهزنیهای ناگهانی درمورد نحوهی عملکرد چیزها ظاهر میشود. هنگام رؤیاپردازی، شبکهای در مغز وارد عمل میشود که بهاصطلاح به آن حالت پیشفرض (Default Mode Network) میگویند. هنگامی که مغز در حالت استراحت است، سلولهای عصبی فعالاند. روانشناسان مدتهای مدید فکر میکردند که شبکهی حالت پیشفرض فقط زمانی فعال است که شبکهی کنترل اجرایی (Executive Control Network) استراحت میکند. به عبارت دیگر، افراد نمیتوانند روی فعالیت و رؤیاپردازی همزمان تمرکز کنند.
سال گذشته، کافمن با محققان دانشگاه کارولینای شمالی و دانشگاه گراتس در اتریش همکاری کرد تا دریابد که این امر بهواقع درست است یا خیر. آنها مغز داوطلبان را با استفاده از تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (Functional Magnetic Resonance Imaging) یا FMRI اسکن کردند. این ابزار برای ثبت فعالیت مغز از یک میدان مغناطیسی قوی استفاده میکند.
هنگامی که آنها مغز ۲۵ دانشجو را اسکن کردند، محققان از آنان خواستند تا آنجا که میتوانند به استفادههای خلاقانه از اشیای روزمره فکر کنند. از آنجایی که دانشآموزان تا حد امکان خلاق بودند، بخشهایی از شبکهی حالت پیشفرض و شبکهی کنترل اجرایی فعال شدند. این دو سیستم در تضاد با یکدیگر نبودند. حتی کافمن تردید دارد که این دو شبکه با هم کار میکنند تا امکان خلاقیت را فراهم آورند.
کافمن میگوید: «به نظر میرسد که خلاقیت حالت منحصربهفردِ آگاهی است.» وی فکر میکند که خلاقیت برای حل مشکلات ضروری است.
رابطهی ضریب هوشی با موفقیت
داشتن ضریب هوشی بالا در افراد به این معنا نیست که موفق خواهند بود و اینکه کسی ضریب هوشی اندکی دارد، دلیل بر شکست خوردنش نیست. این یکی از پیامهای مهم فعالیت افرادی مانند آنجلا داکورث (Angela Duckworth) است.
آنجلا در دانشگاه پنسیلوانیا در فیلادلفیا کار میکند. وی نیز، مانند بسیاری دیگر از روانشناسان، به این فکر میکرد که چه چیزی یک فرد را موفقتر از دیگران میکند. او در سال ۲۰۰۷ با افراد مختلف از هر طبقه مصاحبه کرد و از هریک از آنان پرسید که فکر میکنند چه عاملی در موفق شدن یک فرد نسبت به سایرین مهم است. بیشتر مردم معتقد بودند که ضریب هوشی و استعداد مهماند، اما افراد باهوش و دارای ضریب هوشی بالا همیشه مهارتهایشان را به کار نمیگیرند و از آنها بهرهمند نمیشوند.
وقتی داکورث عمیقتر کاوش کرد، متوجه شد که افرادی که بهترین عملکرد را داشتند، آنهایی که بارها و بارها ارتقا پیدا کرده یا پول هنگفتی را به دست آوردهاند، خصوصیتی مستقل از ضریب هوشی بالا دارند. آنها ویژگیای داشتند که او اکنون آن را روحیه (Grit) مینامد. روحیه ۲ بخش دارد: اشتیاق و پشتکار؛ اشتیاق، به علاقهای پایدار به موضوعی خاص اشاره دارد و افرادی که پشتکار دارند، با وجود چالشها، تلاش میکنند تا پروژهها را به پایان برسانند.
او در مطالعهای روی افراد بیستوپنجساله و بزرگتر دریافت که افراد با افزایش سن، بیشتر به پروژهها پایبند میشوند. او همچنین متوجه شد که با آموزش، روحیه افزایش مییابد. افرادی که دانشگاه را به پایان رساندهبودند، در قیاس با افرادی که قبل از فارغالتحصیلی آن را رها کردند، امتیاز بالاتری را در روحیه کسب کردند. حتی افرادی که بعد از کالج به تحصیلات تکمیلی رفتند، امتیاز بالاتری را در روحیه به دست آوردند.
او سپس مطالعهی دیگری را با دانشجویان دانشگاه انجام داد. داکورث میخواست ببیند ضریب هوشی و قدرت چه تأثیری بر عملکرد آنان دارد؛ بنابراین، نمرات امتحانات ورودی کالج، مانند SAT، را که ضریب هوشی افراد را تخمین میزنند، با نمرات مدرسه و امتیاز روحیهی یکی از دانشجویان در مقیاس خُرد مقایسه کرد. دانشجویانی که نمرات بالاتری را کسب کردند، روحیهی قویتری داشتند، که البته تعجبآور نیست. نمرات خوب هم ضریب هوشی بالا و هم کار جدی را میطلبند. داکورث همچنین دریافت که ضریب هوشی بالا و روحیه همیشه دست به دست هم نمیدهند. به طور متوسط، دانشجویانی که نمرات امتحانی بالاتری داشتند، نسبت به کسانی که نمرات پایینتری را کسب کردند، روحیهی ضعیفتری داشتند.
با این حال، برخی از مردم با این موضوع مخالفاند که ممکن است روحیه جدای از ضریب هوشی تمام چیزی باشد که در این میان خودنمایی میکند. یکی از این افراد مارکوس کردی (Marcus Credé)، روانشناسی در دانشگاه ایالتی آیووا در ایمز (Ames) است، که نتایج ۸۸ مطالعه را درمورد روحیهی افراد جمعآوری کردهاست. این مطالعات در مجموع نزدیک به ۶۷,۰۰۰ نفر را شامل شدند.
در نهایت، کرید دریافت که روحیه موفقیت افراد را پیشبینی نمیکند. با این حال، او فکر میکند که روحیه بسیار شبیه به وظیفهشناسی یا وجدان (Conscientiousness) است، یعنی توانایی افراد برای تعیین اهداف، فعالیت در جهت آنها و تفکر قبل از اقدام.
به گفتهی مارکوس، «عادات و مهارتهای مطالعه، اضطراب امتحان و حضور در کلاس بهمراتب بیشتر از روحیه با عملکرد افراد مرتبطاند.» وی اضافه میکند که «ما میتوانیم به دانشآموزان یاد دهیم که چگونه به طور مؤثر مطالعه کنند و در زمینهی اضطراب امتحان به آنها کمک کنیم. من مطمئن نیستم که فقط با روحیه بتوانیم این کار را انجام دهیم.»
در نهایت، سختکوشی میتواند به اندازهی ضریب هوشی یا همان IQ برای موفقیت مهم باشد. کافمن میگوید: «مبارزه کردن و پشت سر گذاشتن شکستها اِشکالی ندارد. شاید آسان نباشد، اما در بلندمدت، سختگیری میتواند به دستاوردهای بزرگی ختم شود.»
دیدگاه