چگونه با تکنیک بهچالشکشیدن پیشفرضها، بهترین ایدهها را خلق کنیم؟
روشهای بسیاری وجود دارند که سبب میشوند که در الگوهای تفکر و انجام کار گیر کنیم و نوآوری و خلاقیتمان کاهش یابد. در سالهای دور، بیشتر مردم تصور میکردند که انسان هرگز قادر به پرواز کردن نخواهد بود. امروزه، ما با بالن، هواپیما و سفینههای فضایی پرواز میکنیم. انجام دادن کارها به روش همیشگی بسیار آسان است و خیال شما را بابت انجام شدن آن کار راحت میکند. تغییر میتواند ترسناک و چالشبرانگیز باشد، اما با توجه به اینکه محیطهایی که در آن قرار گرفتهایم بهسرعت در حال تغییر هستند، باید با آن خو بگیریم.
«ماهیت شتابان تغییر» به این معنی است که ما دیگر قادر نیستیم با تغییرات مقابله کنیم. هنگام مشاهدهی پدیدههای مختلف، باید در نظر داشتهباشیم آنها میتوانستند به شکلهای متفاوت دیگری نیز وجود داشتهباشند یا عمل کنند. همچنین بررسی کنیم که آیا پیشفرضهای ما درمورد چگونگی اوضاع و عملکرد آنها، میتواند مانع تغییر مثبتی که به دنبال آن هستیم باشند یا خیر.
اگرچه سنتها و روشهای قدیمی اساس و بنیان کارهای ما هستند، اما نباید به آنها بسنده کنیم. در این مطلب از اهمیت بهچالش کشیدن پیشفرضها در نوآوری و خلق ایدههای جدید صحبت میکنیم.
چرا باید فرضیات را به چالش بکشیم؟
برخی از مشخصترین ویژگیهای محصولات، خدمات، طرحهای تجاری، محیطها و غیره همواره قابلتغییر هستند. این سؤالات قابلتأمل چندی پیش مطرح شدند و برخی افراد آنها را کاملا احمقانه میدانند:
آیا درها همیشه باید دستگیره داشتهباشند؟ آیا شیرآلات همیشه باید با دست کار کنند؟ آیا بهواقع تلفنها باید کابل داشتهباشند؟ آیا ماشینها باید راننده و فرمان داشتهباشند؟
حدومرزهای جدیدِ نوآوری، درهم شکستن فرضیاتی است که دربارهی چگونگی اوضاع داریم و روشهای بسیار خلاقانهای را برای رسیدن به هدف ارائه میدهند که پیش از این آنها را ممکن نمیدانستیم. برخی اوقات، این امر مفهوم دستیابی به آن هدف را به طور کلی تغییر میدهد.
در تفکر طراحی، استفاده از تکنیکهای ایدهپردازی مانند فرضیات چالشبرانگیز، بدترین ایدههای ممکن و اسکمپر (scamper) مفید هستند. همهی اینها به ما به عنوان یک طراح کمک میکند تا خلاقیت داشتهباشیم و با به چالش کشیدن وضعیت موجود، از تخیلات خود استفاده کنیم. اصلا احمقانه نیست که سؤالات بهاصطلاح احمقانهای را مطرح کنید که به شما کمک میکنند تا وضع موجود را به چالش بکشید. این تکنیکهای ایدهپردازی از تکنیکهای تفکر جانبی هستند که به ما کمک میکنند تا کمی فراتر بیندیشیم، به تصویر کلی نگاه کنیم و مفاهیم را بهخوبی درک کنیم.
این روشها به ما کمک میکنند تا روی قسمتهایی که شاید نادیده گرفته شدهاند، تمرکز کنیم؛ همچنین به ما کمک میکنند تا فرضیات خود را به چالش بکشیم و گزینههای دیگر را بررسی کنیم. فرایند تفکر طراحی به ما کمک میکند تا از سردرگمی نجات یابیم؛ در عین حال، کمک میکند تا به طور مداوم بر کاربران، نیازهای آنها، بینش خود دربارهی آنها که از تحقیقات مرحلهی همدلی به دست آوردهایم و تعاریفی که در مرحلهی تعریف به آنها رسیدهایم، تمرکز کنیم.
دان نورمن (Don Norman)، در کتاب بازاندیشی تفکر طراحی (Rethinking Design Thinking) اینگونه بیان کردهاست: «به طور مرتب، با مهندسان، بازرگانان، طراحان و افرادی روبهرو میشوم که به دنبال راهحلی هستند و نمیتوانند فرضیات خود را زیر سؤال ببرند. این برخوردها باعث شد تا در افکارم تجدیدنظر کنم. دانشجویان طراحی را دیدم که با بی فکری و از روی عادت، وظایف خود را همان طور که ارائه شدهبودند، انجام میدادند. بدون هیچگونه خلاقیت، نوآوری و سؤالی. این نکته همان چیزی نیست که تفکر طراحی آن را ارائه میدهد؛ در نتیجه، نظرم را تغییر دادم؛ تفکر طراحی بهواقع ویژه و منحصربهفرد است.»
چه زمانی باید فرضیات خود را به چالش بکشیم؟
- ازفاصلهی دورتر به چالشی که با آن روبهرو هستید نگاه کنید. سؤالات مهمی را دربارهی پیشفرضها، محصول، خدمات یا موقعیتی که سعی میکنید به طور خلاقانه آن را حل کنید، مطرح کنید.
- به چالش کشیدن فرضیات هنگامی که در الگوهای تفکر فعلی خود گیر کردهاید یا ایدهی جدیدی ندارید، به طور ویژهای مؤثر عمل خواهد کرد.
- آیا فرضیاتی که برایمان قطعی و مسلم هستند، جنبهی علمی و منطقی دارند یا فقط به به آنها عادت کردهایم؟ آیا مردم همیشه باید جورابهای یکسان بپوشند؟ آیا مردم همیشه باید کفشهای یکسان بپوشند؟ آیا پوشیدن جوراب و کفش الزامی است؟
- شاید این سؤالات احمقانه به نظر برسند؛ شاید بسیاری از فرضیاتی که شما مطرح میکنید نیز احمقانه باشند؛ تا زمانی که به فرضیهای برسید که کل تیم هیجانزده شوند و ایدهی جالبی به ذهنشان برسد.
- همان طور که دون نورمن میگوید، باید قبل از رسیدن به بینش کامل، سؤالات احمقانهای را مطرح کنید. این طور نیست که باید هریک از سؤالات احمقانه و گنگ باشد. این فقط یک آزمایش است که با استفاده از آن میتوانید به روشهای جدید و خلاقانهای دست پیدا کنید.
چگونه فرضیات خود را به چالش بکشیم؟
۱. فرضیات خود را لیست کنید
به یاد داشتهباشید که هرچیزی یک «چشم انداز» است. فقط یک «حقیقت» وجود ندارد. حتی این گفته نیز یک دیدگاه است؛ یا یک باور.
فرضیات معمول عبارتاند از:
- انجام این کار غیرممکن است، بهخصوص با محدودیتهایی مانند زمان و هزینه؛
- کارا بودن چیزی، به دلیل وجود شرایط یا قوانین خاصی است؛
- مردم به چیزهای مشخصی نیاز دارند، فکر میکنند یا باور دارند.
۲. فرضیات را به چالش بکشید
فرض کنید که میتوانید بر همهی فرضیات غلبه کنید و آنها را به چالش بکشید.
باید سوالاتی مانند اینها را مطرح کنید:
- چگونه ممکن است این موضوع درست نباشد؟
- اگر بتوانیم این کار را در زمان کمتر و با نتیجهی بهتری انجام دهیم، چه خواهد شد؟
۳. راهی پیدا کنید تا این به چالش کشیدنها به حقیقت بپیوندند
سختترین مرحله، تحقق این چالشها در واقعیت است. باید دوباره از همین اصل استفاده کنید.
خلاصهی متن
برخی از مشخصترین ویژگیهای محصولات، خدمات، طرحهای تجاری، محیطها و غیره همواره قابلتغییر هستند. تکنیک ایدهپردازی «به چالش کشیدن فرضیهها» به شما کمک میکند تا بتوانید با به چالش کشیدن فرضیات موجود در طراحیها، خدمات و مشکلاتتان، ایدههای خلاقانه و جدیدی را ارائه دهید که لازم نیست تنها «حقیقت» موجود باشند.
«چشم اندازگرایی» اصطلاحی است که فردریش نیچه (Friedrich Nietzsche) آن را ابداع کردهاست. این دیدگاه فلسفی بر این باور است که تمامی ایدهها از چشماندازهای خاصی روی میدهند.
فردریش نیچه در کتاب اراده معطوف به قدرت (The Will to Power) میگوید «همان گونه که دانش هر معنایی میتواند داشته باشد، جهان نیز قابلشناختن است. اما در عوض باید گفت قابلتفسیر است؛ بهطوری که معنایی در پس خود ندارد، اما در واقع سرشار معانی بیشمار است. این نیازهای ما هستند که جهان را تعبیر میکنند. هر فردی نوعی شهوت برای حکومت دارد؛ هریک از افراد دیدگاههای متفاوتی دارند و مایلاند که سایر افراد را به پذیرفتن این دیدگاهها وادار کنند.»
منبع: interaction-design.org
دیدگاه